عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

یکسو نگریستن و یکسان نگریستن

در تعالیم ابوسعید ابوالخیر و به شکل عام غالب عارفان، دو آموزه‌ی اساسی وجود دارد. دو آموزه‌ای که می‌توان آن‌دو را جان‌مایه‌ی نگرش عرفانی دانست. هر دو هم به شکلی برآمده از «توحید» اند.

این دو کلان‌آموزه‌ی کانونی را بوسعید بوالخیر چنین بازگو می‌کند:

«تصوف دو چیز است یکسو نگریستن و یکسان نگریستن.»(اسرار التوحید)


یکسو نگریستن در ارتباط با خدا است و یکسان نگریستن در ارتباط با خلق. لازمه‌ توحید در ارتباط با خدا، یکپارچگی درونی و خلوص روح است. اینکه آدم همه‌ی وجودش را متوجه مقصدی واحد و قبله‌ و سویه‌ای یگانه کند و از این طریق، یک‌دله شود و از پریشانی و تفرقه ایمن گردد و به آرامش ناشی از «جمعیت خاطر» و «وحدت» برسد. خدا یکی است و من هم باید یکی شوم و از دوبینی بازآیم. در همه چیز، رخسار یار را تماشا کنم و تمام همّ و توجه عاطفی و ذهنی‌ام «او» باشد.

یکسان نگریستن در ارتباط با مردم و به طور عموم همه‌ی هستنده‌ها است. همه را به یک چشم دیدن هم از ثمرات و لوازم توحید است. همه آفریده‌ی اویند. همه او را آینگی می‌کنند. همه از فیض او، به هست آمده‌‌اند. همه به یکسان شایسته‌ی مهر و احترام و توجهند. کسی را بر کسی برتری نیست. همه آفریده و بنده‌اند و باید با هم بنده‌وار رفتار کنند و کسی احساس سروری و برتری بر دیگری نکند و با تمایز خود از دیگری، بر او فخر نفروشد و از دیوارکشی‌ها و مرزبندی‌های فاصله‌افکن، بپرهیزد. اگر اسیر «رنگ‌‌ها» شویم و تفاوت‌های ظاهری خود را مبنا قرار دهیم، در جنگ و خصومت خواهیم بود. اما اگر به ساحت «بی‌رنگ» یکدیگر نظر کنیم، می‌توانیم آشتی و صلح را بین خود حاکم سازیم.


چونک بی‌رنگی اسیر رنگ شد

موسیی با موسیی در جنگ شد

چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی

موسی و فرعون دارند آشتی

(مثنوی: دفتر اول)


این دو آموزه، یعنی «یکسونگری» و «یکسان‌نگری» اساس نگرش عرفانی‌اند. 

در یکسونگری، شما از تشویش ناشی از توجه به کثرت‌ها به آرامش ناشی از یگانگی خداوند راهیاب می‌شوید و در یکسان‌نگری، با نفی همه‌ی مرزبندی‌های قراردادی و فاصله‌افکنی‌ها، با همگان صلح و آشتی می‌کنید.


اما این دو را نشانه‌هایی است. آنکه یکدله خود را در اختیار خدا نهاده است، از مال‌پرستی و تنگ‌چشمی که ناشی از توجهات مختلف و هموم پراکنده است، می‌رهد. این است که عارف می‌گوید من دو وصف عمده دارم. یکی آنکه «بر کیسه بند نیست»، یعنی اهل بخشیدن و سهیم کردنم و دیگر اینکه «با خلق خدای جنگ نیست»،‌چرا که جنگ ناشی از متفاوت دیدن و مرزگذاری است و من همگان را یکسان می‌بینم.


درویشی گفت: «ای شیخ! مرا می‌باید که بدانم که تو چه مردی و چه چیزی؟» شیخ[ابوسعید ابوالخیر] گفت: «ای درویش! ما را بر کیسه بند نیست و با خلق خدای جنگ نیست.»(اسرارالتوحید، به کوشش شفیعی کدکنی)


چگونه می‌شود به جای توجه به اختلاف رنگ‌ها که غالباً منشأ خصومت و درگیری است به «بی‌رنگی» و وحدت هستنده‌ها نظر کرد؟ بوسعید می‌گوید باید منظر الهی پیدا کنی. از منظر خدا که بنگری همه برابرند. همه آفریده‌هایی هستند که تنها از جهت میزان بهره‌مندی از فیض خدا، تفاوت پیدا کرده‌اند:


«هر که نظر کند به خلق به چشم خلق خصومتِ او دراز شود و هر که نظر کند به خلق به چشم حق باز رَهد.»(چشیدن طعم وقت)


وصیت پایانی بوسعید هم همین است:

در وصیّتِ اصحاب این گفت: ... راه خدای گیرید. همه به خدای ببینید. از خدای به خلق بنگرید که مَن نَظَرَ إلی الخَلقِ بِعَینِ الخَلقِ طالَت خُصومَتُهُ مَعَهم و مَن نَظَرَ إلیهِم بِعَینِ الحقّ استَراحَ مِنهُم.[هر که در خلق به چشم خلق بنگرد، خصومتش با ایشان به درازا کشد و هر که بدیشان از چشم حق بنگرد، بدیشان می آساید.»(حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، جمال الدین ابوروح لطف الله)


«یکسان نگریستن» مستلزم دست کشیدن از قضاوت و داوری است. همه برابرند و تو نمی‌توانی بین ‌آفریده‌های خدا، که خودت نیز با آنها هم‌سرشت و هم‌سرنوشتی، داوری کنی و یکی را بر دیگری تمایز دهی. بوسعید می‌گوید:


«آنچ یافتم به بیداریِ شب و بی‌داوریِ[مخالفت و ستیزه] سینه و بی‌دریغیِ مال یافتم.»(حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر)

«داوری کافریست و از غیری دیدن شرک است و خوش بودن فریضه است.»(چشیدن طعم وقت)


«وارستگی» و «دوستی» پیامد «یکسو نگریستن» و «یکسان نگریستن» هستند. با یکسونگری به وارستگی تشویش‌سوز می‌رسیم و با یکسان نگریستن از اسارت داوری و دشمنی می‌‌رهیم. توحید اقتضای یکسونگری و یکسان‌نگری دارد. یکسونگری، تو را بخشنده می‌کند و یکسان‌نگری، درونت را از صلح و دوستی سبز می‌کند.


می‌پرسند حقیقت تصوف چیست؟


بوسعید بوالخیر جواب می‌دهد: 

«یکسو نگریستن و یکسان نگریستن»

(اسرار التوحید)


خواجه عبدالله انصاری جواب می‌دهد: 

«ظاهر بی‌رنگ و باطنِ بی‌جنگ.»

(از هرگز و همیشه‌ی انسان، به کوشش شفیعی کدکنی)


هر دو یک چیز گفته‌اند.