عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

رو سینه را چون سینه‌ها، هفت آب شوی از کینه‌ها

«نفرت» و «کینه» هرگز و در هیچ‌زمان مطلوب نیست. نفرت و کینه، دشمن‌ را شکست نمی‌دهد، اما ما را از پای در می‌آورد.

ممکن است گفته شود:‌ «ترحم بر پلنگ تیزدندان / ستم‌کاری بوَد بر گوسفندان»

آری، درست است. ایستادگی، دلیری، مقاومت و دفاع از حق خوب است. نباید بگذاریم مظلوم واقع شویم. انظلام بد است. همچنان که ظلم نیز بد است. اما دفاع از حق و مقابله با تعدی، مستلزم نفرت و کینه نیست.

می‌شود وقتی گریزی نداریم، با «شدت» و «غلظت» رفتار کنیم. به وقت ضرورت و به قدر ضرورت. اما ضرورت و فایده‌ی کینه و نفرت چیست؟

نمی‌شود مقاومت و مبارزه کرد، بی‌آنکه  نفرت و کینه‌ای داشت؟


«عشق یک شادی است و نه یک ناتوانی یا دست کشیدن: دشمنان خود را دوست داشتن به معنای دست کشیدن از پیکار نیست. بلکه جنگیدن شادمانه با آنهاست.

 بخشایش خطا را پاک نمی‌کند بلکه کینه را حذف می‌کند، خاطره را پاک نمی‌کند بلکه خشم را از بین می‌برد، پیکار را کنار نمی‌گذارد، بلکه از نفرت چشم‌پوشی می‌کند. 

 خوشا به حال بخشایش‌گران که بی‌نفرت پیکار می‌کنند و بدا به حال کسانی که بی‌احساس ندامت، نفرت دارند!»(رساله‌ای کوچک در باب فضیلت‌های بزرگ، آندره کنت اسپنویل، ترجمه مرتضی کلانتریان)


چه کسی می‌تواند بپذیرد که نفسِ نفرت و کینه، دشمن را از میان بر می‌دارد؟ چه کسی می‌تواند بپذیرد که نفرت و کینه، حال آدم را ناخوش نمی‌کند؟ چه کسی می‌تواند بپذیرد که خداوند از مؤمنان خواسته‌است سراغ چیزی بروند که حالشان را خراب می‌کند و دشمن را هم نمی‌راند؟


اگر کینه و نفرت، تأثیری در حال خوب و روحی بهشتی ندارد، چرا در قرآن آمده است که احوال اهل بهشت یکی آن است که هر کینه و نفرتی از دل‌های آنان کاملاً پیراسته و ریشه‌کن خواهد شد؟

«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»(اعراف:43 و حجر:47)

«و از سینه‌های آنان هر گونه کینه‌ای را می‌زداییم.»


راستی اگر آنچه شیخ نظام‌الدین اولیا بر زبان جاری می‌کرد، حقیقتاً وصف‌الحال او باشد، چقدر حال خوب و روان آرامی داشته است:


«هر که ما را یاد نَبوَد ایزد او را یار باد

وانکه ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد

هر که او خاری نهد در راه ما از دشمنی

هر گلی کز باغ عمرش بشکفد بی‌خار باد!»


شاید بگویید این خیلی آرمانی است و آدم خاکی نمی‌تواند سراسر خالی از کینه و نفرت باشد.

بحثی نیست. 

اما دستِ کم می‌توانیم مؤید و مروّج کینه و نفرت نباشیم. دست کم می‌توانیم با رشد آگاهی و نظر به این سخنان و احوال مبارک، از حجم کینه‌ها و نفرت‌هایی که چون ابرهای تیره بر روح و روان ما سایه‌ انداخته‌اند کم کنیم. به گفته‌ی شیخ ابوعلی دقّاق، شنیدن احوال آنان که دلی پیراسته از کینه دارند، ما را به جانب روشنی بیشتر می‌کشاند: «شیخ ابوعلی دقاق را گفتند که: در سخن مردان شنیدن هیچ فایده هست چون بدان کار نمی‌توانیم کرد؟ گفت: بلی. اگر مرد، طالب بُوَد، قوی همت گردد و طلبش زیاده کند.»


با خواندن این سخنان مهاتما گاندی، می‌شود پی بُرد که ما چه توانایی و ظرفیت عظیمی در «خوب بودن» داریم و اگر نمی‌توانیم تمام این ظرفیت را شکوفا کنیم، دستِ‌کم قدمی به پیش می‌توانیم گذاشت:


«همواره خود را ناتوان از احساس تنفر نسبت به هر موجودی نگاه داشته‌ام. با توسل به دوره‌های طولانیِ انضباط شدید توأم با دعا و عبادت، چهل سال است که از احدی در دل نفرت ندارم. می‌دانم که این، ادعایی بزرگ است؛ با وجود این در نهایت تواضع چنین ادعایی دارم...

«اما از پلیدی، هر کجا که باشد، متنفرم. من از نظام حکومتی‌ای که انگلیسیان در هند بر پا ساخته‌اند متنفرم. از استثمار بی‌رحمانه ی هند متنفرم. به همان اندازه که از اعماق وجودم از نظام زشت نجس‌انگاری که میلیون‌ها هندو بانی آنند نفرت دارم. اما همان‌گونه که از هندوان سلطه‌جو نفرتی در  دل ندارم، از مستبدان انگلیسی نیز هیچ تنفری ندارم. من در پی آنم که با توسل به روش‌های عاشقانه‌ای که پیش رو دارم در اصلاح آنها بکوشم. ریشه‌های عدم همکاری من نه در نفرت که در عشق نهفته است....

آیا آن عدم خشونتی را که شایسته‌ی شجاعان است در خود دارم؟ تنها مرگ من می‌تواند به این سؤال پاسخ دهد. اگر کسی مرا به قتل برساند و من در حالی بمیرم که لبانم دعای قاتلم را می‌گوید و یاد خدا و آگاهی از حضور زنده‌ی او معبد قلبم را آکنده باشد، تنها در این حالت است که می‌توان گفت عدم خشونت شجاعان را داشته‌ام.»(گزینه‌ی گفتارهای گاندی، ترجمه‌ی مهشید میرمعزی، نشر ثالث)


می‌شود بدون کینه و نفرت، مبارزه کرد؟ 

آری. کینه و نفرت، تنها به خود ما آسیب می‌زند.

دشمن خود نباشیم.


رو سینه را چون سینه‌ها هفت‌آب شوی از کینه‌ها

آنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

(مولانا)