من البته آشنایی خوبی با زبان کُردی ندارم. بر اساس 12 نامهای که مرحوم احمد مفتیزاده به شورای مکتب نوشتهاند، ملاحظهای در ذهنم شکل گرفته است.
قبلش این را بگویم که در چشم من، فارغ از سلیقه و شیوهی سیاسی یک فرد، روحیهی انسانی و شرافت اخلاقی او اهمیت دارد. همچنان که مرتضی کیوان را دوست دارم، با اینکه هیچهمدلیای با نگاه او درعرصهی سیاست ندارم. به گمانم مشی سیاسی مرحوم مفتیزاده آکنده از خطاهای بسیار است، اما آنچه این شخصیت را همیشه تابناک و دوستداشتنی میکند عشقی است که در تار و پود وجودش جریان دارد. او در تمام دوران مبارزه و فعالیت خویش، آنچنان که از نامهها و پیامهایش پیداست، نسبتی با نفرت و جنگافروزی ندارد. او از جان و دل مایه میگذارد تا نگذارد نفرت- این شرارت عالَمسوز- در ذهن و دل شاگردان و همراهانش رخنه کند. عشق او به انسان، بیقید و شرط است. او به مانند دیگر قدیسان عالَم، همگان را فارغ از مرام و آیینشان دوست دارد و بهدل نیکخواه و ناصح است. مصداق آنگفتهی ژرف پیامبر(ص) که چکیده و اساس دین، خیرخواهی و بیغل و غش بودن است(الدین النصیحة). مرحوم مفتیزاده، فارغ از خطاهای سیاسی و معرفتی که خود نیز به آنها مُقرّ و معترف است، همیشه از نفرت و دشمنخویی و کینتوزی فاصله گرفته است و همین خصلت نادر و ستایشآمیز کافی است که محبت او را در جان هر انسان روشن و نیکسیرتی بنشاند.
امروزه به رغم جسارتهای فکری و معرفتی او که در موارد بسیاری رهگشا و روشنگر است، قلب سلیم و جان بیدار و عاشق اوست که عمدتاً الهامبخش و اثرگذار است.
اما به گمان من به رغم همهی این محاسن نادر اخلاقی، خطایی در شیوهی مدیریت و رهبری ایشان وجود دارد. مفتی زاده با یاران و شاگردان خود مثل مادر است. اما زیاده مادر است. زیاده مراقب است و آنقدر نگران خطاکردن و لغزیدن آنهاست که نمی گذارد آزادانه تجربه کنند و در میادین سیاسی و علمی، دست به اجتهاد و ابتکار بزنند.
به نظر من، احتیاط و تقوای بیش از حد، ممکن است مانع خلاقیت شود. مادری که از شدت محبت نمیخواهد هیچ زخمی بر پای فرزندش بیفتد، امکان یادگیری راه رفتن را از او سلب میکند.
مرحوم مفتیزاده(و یا به تعبیر دوستدارانش: کاک احمد)، آنقدر اهل ورع و پارسایی است و آنقدر دلسوزی و مادری دارد که فرصت آزمون و خطا، فرصت حضور جسورانه در عرصهی معرفت و سیاست را از شاگردانش سلب میکند. روحیهی او، گر چه برخاسته از قلب سلیم و نیکخواهی است، اما در عمل- چنانکه دیدیم و میبینیم- مانع خلاقیت و پویایی میشود.
افراط در احتیاط، مانع پویایی و آزادی است.
همیشه حدّی از خطرکردن لازم است تا آدم بتواند افقهای نو را تجربه کند.
اشکال رهبری و مدیریت مرحوم مفتیزاده آن است که میخواهد یارانش در سلامت باشند و نمیگذارد پای در دریا بگذارند. نمیخواهد یارانش در اجتهاد و سیاست خطا کنند، و بازشان میدارد.
مثلا در عرصهی سیاسی به یاران میگوید:
«حذر جدّی همه از ظهورهای سیاسی و اجتماعی به هرصورت، تا زمانی که بتوانیم: برای هر فرد، در حدّ تزکیهشدگی و صلاحیتش، برنامه و حدود «دعوت به خیر» را تعیین کنم.»(نامه یازدهم به شورای مکتب)
شرایط بالفعل ما، در حدّ اوایل مرحلهی «دعوت» است. پس، وظیفهمان، «تزکیهی» خود، و دعوت و هدایت دیگران است، بدون فعّالیّتهای سیاسی.»(نامه دوم)
«در دنیای پرپیچ و خم سیاست امروز، و پر از خطوط و رابطههای مرموز و تأثیرها و تأثّرهای مبهم، و غیره، اظهارنظر در اکثر مسایل سیاسی، برای ملتزم به موازین دین، بسیار دشوار است؛ و برای کسیکه وظیفهاش، اقتضا نمیکند، نامشروع....پس تکلیف مطمئنّ شما این است که : بهطور کلّی، از «سیاست» کنار کشید....»(نامه دوم)
اما مگر میشود بیرون از میدان و صحنهی عمل سیاسی، به تزکیه رسید؟ مگر میشود فردی را گسسته از میدان عمل سیاسی، نخست تربیت کرد و بعد که تربیت شد به میدان فرستاد؟ آیا منع و بازداشت دیگران از فعالیت و اظهارنظر سیاسی، پویایی و خلاقیت آنان را نمیستاند؟
اما این شیوه تنها در عرصهی سیاست نیست. او در عرصهی اجتهاد فقهی و یا استفاده از احادیث نیز به شدت یاران را از خطر کردن باز میدارد. البته او به درستی اذعان میکند که در عرصهی اجتهاد نه باید «سختگیری فراوان» کرد و نه «سهلگیری فروان»:
«هر فردی از ناآگاهترین تا آگاهترین، در زندگی جمعی، هم به اجتهاد، محتاج میشود هم به تقلید. منتهی، بالا و پایین بودن آگاهی در هر زمینه، سبب گستردهتر یا محدودتر شدن میدان نیاز به این یا آن در همان زمینه میگردد. پس، بدیهی است که با جواز «اجتهاد» و حتّی لزوم آن در شرایط خودش، در فقهیّات، مخالف نیستم. آنچه هست، مخالفتم با «سهلگیری فراوان» است، چندانکه حتّی ناآشنایان به علوم مبانی ضروری در شناختن کلمات و ترکیبات قرآنی و حدیثی، به اجتهاد در مسائل عملی دینی بپردازند...؛ همچون مخالفتم با «سختگیری فراوان»، چنانکه اهلیّتداران قلبی و ذهنی هم، از اجتهاد حتّی در مستحدثات، منع شوند. اگر «تقوی» و «علم به مبانی و مقاصد حتّی در حدّ موضوع» و «فهم» و «ذوق»، جمع شدند، آنگاه، اجتهاد به تناسب شرایط، جایز است، یا واجب؛ والّا، حرام.»(نامه چهارم)
اما به نظر میرسد مشی عملی ایشان به «سختگیری فراوان» پهلو میزند و همگی یارانش را(حتی ظاهراً شورای فتوا و...) از هرگونه اجتهاد و یا روایت حدیث(مگر تعدادی حدیث که خودشان موافقت کنند) باز میدارد:
«قرنها است که: متأسّفانه، در اکثر مناطق، «اجازهی روایت حدیث»، متروک شده؛ و هر کس، با مختصری آشنایی، حدیث روایت میکند؛ یا حتّی به حدیث، فتوی میدهد (که این، به معنی بالاترین درجهی اجتهاد است یعنی: اجتهاد آزاد). امّا اگر کسی، رأی مرا بخواهد، به کسی، اجازهی «روایت مطلق» را نمیدهم(روایتِ تنها نه فتوی، که شأنی بالا دارد)، مگر پس از اطمینان به تقوی و به فهمش، و به تسلّطش در علم به قرآن و در شروط اعتماد به روایت... امّا ممکن است: گاهی با روایت محدود یعنی: روایت تعدادی معیّن از احادیث، موافقت کنم.»(نامه چهارم)
«احتیاط مرسوم چند قرنهی منطقه را، که به فارغ التّحصیلان علوم و معارف اسلامی، تنها اجازهی «افتاء» - آنهم به راجح مذهب- میدادند و، «تدریس»(نه اجتهاد)، بالفعل، لازمالرّعایه میدانم؛ و به کسی، اجازهی اجتهاد نمیدهم نه در مذهب، و نه بینالمذاهب، و نه آزاد (یعنی: استنباط مستقیم احکام با کمک ادلّهی اجمالی از «ادلّهی تفصیلی»). شاید: ۱ـ هم اکنون، کسانی، واجد شرایط باشند؛ و من آشنایی کافی با آنان نداشته باشم؛ و ۲ـ به امّید مدد الهی، بسیاری از عزیزان هم مسیرم برسند به درجاتی که بنده از شاگردیشان بهره گیرم.»(نامه چهارم)
این مادری دلسوزانه در حق شاگردان و یاران سبب شده که مرحوم مفتیزاده که شأن رهبری یک جریان را دارد، حتی در کوچکترین مسائل عادی زندگی، نظیر نظافت و ظروف غذا و... نیز یارانش را تنها نگذارد و در شرایط زندان و محدودیت ارتباط، به تفصیل در باب جزئیات ظروف و نظافت، به آنها تعلیم دهد:
«در زندانهای عمومی، با شنیدن اظهار نظرهای آگاهان... دانستهام که: ظرف روحی، نظافت بردار نیست و؛ موادّی زیانبار از آن، وارد غذاها میشود که ممکن است: تدریجاً به سلامت جسم بعضی، صدمات عمده بزند. بنابراین مسلّمات، سفارش میکنم که: بکوشید، ولو با تعاون، و حتّی با کمک مکتب به کمدستها، همهی پیروان مکتب، بهجای ظروف روحی(که سابقاً چون به مضرّاتش، آگاه نبودم، بهدلیل ارزانی و غیر شکستنی بودن، طرفدارش بودم) ظروف دیگر، و خصوصاً ورشوی ـ که از مسِ تمیز کرده هم، تمیزتر است و ممکن است خیلی گرانتر هم نباشد ـ تهیّه کنند. درست است که: گرانقیمت است؛ امّا اگر عمر طولانی آنرا به حساب آوریم، در مقایسه با ظروف ملامین هم که بالنّسبه تمیز است؛ امّا نه مانند ورشو، خیلی ارزان در میآید. زیرا اگر با کارد و سایر برندهها و خراشزنها، خراش نیابد، معمولاً تا نسلها، خراب نمیشود. و در هر حال، چون شرعاً جایز نیست، استفاده از ظروف روحی ـ جز در اضطرار-، ادامه یابد، نباید قیمتها را مقایسه کرد(واردان به «اصول»، این مسأله را توضیح دهند). اگر به مقدار زیاد سفارش دهید به کارخانهها و با مسؤولیّت و نظارت اشخاص وارد به کار، اقدام کنید، طبعاً نتیجه، ارزانتر و بهتر خواهد بود. امّا از حالا به این چند نکته توجّه کنید که: 1- دستگیرهها، جدا ناشدنی و، غیرشکستنی باشد. 2- ساختمان ظروف، ساده و بدون زاویههای حادِّ ناسازگار برای نظافت، باشد. 3- کاسه و بشقاب و، سایر ظروف، دارای لبهی تاخورده نباشند که کثافت، در زیر آن میماند و، پاک نمیشود؛ و حتّی شستن آن، موجب ناتمیزتر شدنِ هم خود ظرف، و هم سایر ظروف میگردد.»(نامه چهارم)
اینهمه مراقبت وسواسگون و توصیههای آغشته به مداخلهی حداکثری در امور زندگی عادی یاران و شاگردان، گر چه از این رو که ناشی از دلسوزی بیکران است، ستودنی است، اما شاگردان و یاران را بسیار وابسته و غیرمستقل بار میآورد. مادر خوب آن است که با دادن امکان آزمون و خطا به فرزندانش، به آنها یاری کند به استقلال برسند و بر پای خود بایستند. اجازه دهد خطر کنند و در خطرکردن و خودجستجوگری، کاشف عرصههای نو باشند.