رو، ز قرآن مغز گیر و پوست مان
پوست را انداز پیش کرکسان
-
ز قرآن اهل ظاهر را بُوَد پوست
تو از قرآن طلب کُن مغز ای دوست
(عطار نیشابوری)
دو جور میشود به قرآن نگاه کرد. یک طرز نگاه همان است که امروز در کتابهای حقوقی از آن به نظرداشتِ «روح قانون» تعبیر میکنند. در فهم بهتر متن قانون، میکوشند از آنچه «روح قانون» میخوانند و با نظر به مجموع متون قانونی به دست میآید یاری بگیریند.
یک شیوه هم این است که فقط متن را ببینید و برای عبور از متن که در حُکم پیکر و قالب را دارد به فراسوی متن که روح و قلب آن است، تلاشی نکنید.
به گمانم نتیجهی نگاه نخست، تلقی عارفانه از دین است و نتیجهی نهایی نگاه دوم، تلقّی داعشانه.
البته اینها دو سرِ طیفاند ور نه در میانه، تلقیهای میانیتر و خاکستریرنگِ بسیاری میتواند بود.
ظاهرگرا، تنها متن را میبیند، قلبگرا، به روح حاکم بر متن نظر دارد. به تعبیر مولانا ظاهرگرا «مشغلهی زبان» دارد و قلبگرا به «مشعلههای جان» مینگرد: مشعلههای جان نگر، مشغلهی زبان مکن...
ظاهرگرا میخواند «وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَى»(نساء:142) و این فراز را در کنار فرازی دیگر میگذارد که: «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»(نساء:145) و نتیجه میگیرد هر آنکه در نماز کاهلی کند اهل نفاق است و آنکه منافق است را درکات دوزخ، منزل خواهد بود.
ظاهرگرایی با جسم سر و کار دارد. با صورت متن، ظاهر گفته، پیکر کلام.
ظاهرگرا، جزءنگر است. بُرشی از متن را اعتباری غایی میبخشد.
اما اگر آنگونه که توجه به «روح قانون» سبب فهم درست یک مادهی قانونی است، بکوشیم با در نظر گرفتن مجموعهی آیات و کلیّت متن به درکی از «روح قرآن» نایل شویم، فهم صائبتری از محتوای پیام دین خواهیم داشت. در فهم قرآن و هر کتاب مقدّسی بهتر است بکوشیم به «روح کلام» پل بزنیم.
یکی از این پلزدنها در باب فهم درست ملاک رستگاری است.
ملاک رستگاری و کسب لطف الهی چیست؟ قرآن چه کسانی را دوزخی و بدفرجام میخواند؟ بدعاقبتان و سیهروزان، واجد چه شمایل شخصیتی هستند؟
درک مشترک انسانها از عدالت و انصاف این است که فضیلت آدمی نه به نوع باورهایش بلکه به خلوص جستجو و حقطلبیاش باز میگردد.
خداوند خود را عادل معرفی میکند. نمیشود از تعبیری بهره گرفت و درک مشترک و عرفی از آن تعبیر را مد نظر نداشت. اگر خداوند عادل است و چنان که بارها تصریح کرده، بر کسی ذرهای ستم نمیکند، فهم ما از عدالت میتواند تفسیرگر این وصف خدا باشد.
فهم مشترک آدمیان از عدالت آن است که کوششهای صادقانه و خالص، مبنا و معیار سنجش انسانها است و نه آنچه به تناسب وضعیت متفاوت، به آن دست مییابیم و باور میآوریم.
کیست که نداند بسیاری از باورهای ما محصول شبکهای از عوامل محیطی، القائات و تلقینات و نظام آموزشی است.
نامها و نشانها را اعتباری نیست: «لَیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلَا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ / به دلخواه شما و به دلخواه اهل کتاب نیست.»(نساء:124). به نظر میرسد از دیدگاه قرآن، مبنای رستگاری و خوشفرجامی است «دریچههای گشوده» است.
قرآن میگوید دوزخیان آنانیاند که از سرِ «تکبر»، «ستمگری» و «لجاجت»، دریچههای ادراکی خود را رو به نور و حقیقت میبندند. کسانی که در برار حق و روشنی گشوده نیستند. دوزخیان از نظر قرآن کسانی نیستند که از سرِ جهل و یا عدم قناعت فکری، ایمان نیاوردهاند و به ندای انبیا لبیک نگفتهاند.
توجه به روح قرآن نشان میدهد که وجه مشترک دوزخیان «ناگشودگی»، «انسداد خودخواسته»، «مقاومت منفی در برابر روشنی و حق»، «عناد با راستی و درستی از سرِ تکبر و ستمگری» و در یک کلام «دریچههای مسدود» است.
با نظر به این توضیحات میشود فهمید که چرا فرد آگاهی به قرآن و کلام دین، چنین سخنی گفته است(سخنی که حتی به این رسایی در میان عارفان ما نیز بیسابقه است):
«آن بتپرستی که مخلصانه، و با دل گریانتر از چشمان، سر سجود در برابر بت خوابانده، خیلی نزدیکتر است به خدا و محبوبتر است در نزد خدا، چه در دنیا و چه در آخرت، از آنکه با دلی ناپاک و فریبکار، در مسجد الحرام و در مقام ابراهیم و رو به قبله، سر سجده برای خدا بر خاک نهاده.»(از نامه هشتم، احمد مفتیزاده)
آیا چنین نگاهی ناشی از بیخبری از آیات قرآن است و یا برآمده از توجهی ژرف به مغز و روح آیات؟
------------
پیوست:
✔️ آیاتی که ملاکگیری از معانی آنها نشان میدهد آنچه به سوءعاقبت میانجامد «دریچههای مسدود» است و نه «باورهای متفاوت»:
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(بقره:6)
«در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند چه بیمشان دهى چه بیمشان ندهى بر ایشان یکسان است [آنها] نخواهند گروید.»
«إِنَّمَا یسْتَجِیبُ الَّذِینَ یسْمَعُونَ»(انعام:36)
«تنها کسانى [دعوت تو را] اجابت مىکنند که گوش شنوا دارند.»
«وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»(ملک:10)
«و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم.»
«الَّذِینَ کَانَتْ أَعْینُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یسْتَطِیعُونَ سَمْعًا»(کهف:101)
«همان کسانى که چشمانشان از یاد من در پرده بود و توانایى شنیدن[حق] نداشتند.»
«مَا کَانُواْ یسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُواْ یبْصِرُونَ»(هود:20)
«آنان توان شنیدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمىدیدند.»
«وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ یسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یعْقِلُونَ»(انفال:21و22)
«و مانند کسانى مباشید که گفتند شنیدیم در حالى که نمىشنیدند * قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانىاند که نمىاندیشند.»
«أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»(حج:46)
«آیا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن بشنوند. در حقیقت چشمها کور نیست لیکن دلهایى که در سینههاست کور است.»
«لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَّ یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یسْمَعُونَ بِهَا»(اعراف:179)
«دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند.»
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا»(اعراف:146)
«به زودى کسانى را که در زمین بنا حق تکبر مىورزند از آیاتم رویگردان سازم و اگر هر نشانهاى را بنگرند بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهى را ببینند آن را راه خود قرار دهند.»
«وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا»(نمل:14)
«و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند.»