به گمانم شاخصی برای عیارسنجی عشق وجود دارد. آدم که در تب غریزه و هجوم تمنای تن باشد، درک درستی از اتفاقی که دارد میافتد ندارد. نمیفهمد این شوریدگیاش عشق نام دارد یا چیزی دیگر. در معرکهی شور جنسی، درک زیباییسنجِ ما مختل میشود. چیزی میگوییم که ریشهای ندارد، در خود چیزی احساس میکنیم که ژرفاییش نیست.
وقتی شور جنسی فروکش کرد و تن از تب و تاب افتاد، میبینی هنوز، اشتیاقی تازه و سرزنده به تماشای او داری، هنوز میل عجیبی به نوازش کردن و لمس او در تو موج میزند. اینجاست که حق داری خودت را عاشق خطاب کنی.
شوق به تماشا و میل به نوازش، راهی برای راستیآزمایی عشقاند.
اگر خاطرهی کسی لب پنجرهی خاطرت آمد، لبریز از شوق تماشا و تمنای نوازش شدی، میشود تو را عاشق خواند.