عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

اگر فتح این است که دشمن شکست، چرا دشمنی هست؟

«ما که می‌خواستیم خلق جهان

دوست باشند و مهربان با هم

ما که می‌خواستیم نیکی و مهر

حکم رانند در جهان با هم

شوربختی نگر که در همه عمر

خود نبودیم مهربان با هم

ای شمایان که باز می‌گذرید

بعد ما زیر آسمان با هم

گر رسید آن دمی که آدمیان

دوست گشتند و همزبان با هم

آن زمان با گذشت یاد کنید

یاد نومید رفتگان با هم»

(فریدون مشیری)


تأسف‌بارترین اتفاقی که در کوشش‌ها و مبارزات آدمیان در تحقق عدالت و برابری و آزادی می‌افتد این است که آهسته‌‌آهسته شبیه دشمنان خود می‌شوند. 

هدفشان والاست و آرمانشان مقدس: حقیقت، عدالت، آزادی، رفاه آدمی، حقوق انسان... اما همین‌که به اسباب و روش‌هایی دست می‌زنند که عاری از اخلاق و عدالت است، همانی می‌شوند که در پی مبارزه با آنند.

فاجعه آنجا رخ می‌دهد که ما شبیه دشمنانمان می‌شویم. شکست حقیقی اینجا اتفاق می‌افتد.

ویرانگرترین صدمه‌ای که دشمنان ما می‌توانند به ما بزنند این است که ما را شبیه خودشان کنند. شبیه خودشان در روش‌ها و شیوه‌ها.

راستی کدام فرد، گروه، جمعیت و جبهه‌‌ی فکری است که به دنبال آرمان‌های مقدس و مقاصد مبارک نیست؟ آنچه کوشش‌ها و پویش‌های ما را ویرانگر و تباه می‌کند، آرمان‌های بد نیست، روش‌های ناسالم و ناپاک است.


وقتی برای تحصیل آرمانی هر چند مقدس و متعالی، از مرز انصاف تجاوز کنیم، به رقیبان، مخالفان و دشمنان‌مان تهمت و افترا بزنیم، در هتک حیثیت و آبروی‌شان از هیچ کوششی فروگذار نکنیم، از نقاط ضعف زندگی خصوصی و محرمانه‌شان، دستمایه‌ای برای تخریب فراهم کنیم، پیش‌داوری کنیم، به شایعات متوسل شویم و بلکه خود شایعه‌ بسازیم، وقتی بدون پشتوانه‌ی قابل دفاع و استواری و تنها بر اساس عداوت و نفرت، به مخالفان‌مان را متهم کنیم. وقتی ارزیابی‌هایمان در خصوص کسانی که با ما در یک صف و جبهه نیستد، مبتنی بر سوء‌ظن، درشت‌نُمایی معایب و ضعف‌ها و لاپوشی و کتمان محاسن و خدمات آنها باشد، وقتی خودمان را فریب می‌دهیم که برای مقابله با آنکه بدسگالی و اهانت و تخریب می‌کند، ما نیز ناگزیریم از همان شیوه و ادبیات استفاده کنیم... خلاصه، وقتی شوق غلبه و ولع حفظ منافع، ما را به سوی روش‌های اخلاقاً ناپاک سوق می‌دهد، آرمان‌های خوب‌مان تباه می‌شوند. 


وقتی رقابت و کارزار و مبارزه‌، به شعله‌ورتر شدن آتش جنگ می‌انجامد، پیروز نه، که تماماً باخته‌ایم.

گیرم با پیکارمان دشمن را مغلوب کنیم، اما با روش‌های ناپاک‌مان دشمنی را شعله‌ورتر کرده‌ایم: 

«شهیدی که بر خاک می‌خفت

چنین در دلش گفت:

«اگر فتح این است

که دشمن شکست،

چرا همچنان دشمنی هست؟»

(قیصر امین‌پور)


پیروزی واقعی، پیروزی در جنگ نیست، پیروزی بر جنگ است:

«شهیدی که برخاک می‌خفت

سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت

به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ

که بر جنگ»

(قیصر امین‌پور)


آنچه از یاد می‌بریم این است که نمی‌شود با ناپاکی، به پاکی رسید. ممکن نیست از نامهربانی و نفرت، مهر و عشق درو کرد. دریغا که با اینهمه نیات و مقاصد نیک و به رغم تمنای مهربانی و عشق، خود، مهربان شدن نتوانستیم:


«نیک آگاهیم

که نفرت داشتن از فرومایگی حتی

رخساره‌ی ما را زشت می‌کند

نیک آگاهیم که خشم گرفتن

بر بیدادگری حتی صدای ما را خشن می‌کند


دریغا!

ما که زمین را آماده‌ی مهربانی می‌خواستیم کرد

خود مهربان شدن نتوانستیم!

چون عصر فرزانگی فراز آید

و آدمی

آدمی را یاور شود

از ما

ای شمایان

با گذشت یاد آرید!»


اساسی‌ترین قاعده‌ای که در کوشش‌ها، رقابت‌ها و کارزارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی باید به یاد داشت این است:

 «وَلا یجرِمَنَّکم شَنَآنُ قَومٍ عَلی أَلّا تَعدِلُوا»(مائده:8)

(ودشمنی‌تان با بعضی از مردم شما را بر آن ندارد که بیداد کنید.)


آنچه اهمیت اساسی دارد، اهداف نیست، روش‌هاست.