باید رفت. به خواب زمستانی خرسها. فرصتی بلند برای بازیابی شور زندگی. آرمیدن در خاموشی خمارین خوابی ممتد و بیتشویش تا تمام تاولهای ملال و آبلههای اندوه، ناپدید شوند.
تمام پاییز، به دور از تیک تاک مزاحم ساعتها و دقیقههای برگریز شاخهها، سر بر شانههای ملایم خواب بگذاری و قلبت را با نغمههای آسودهی شب، میزان کنی.
در آهستگی حلزونوار خوابی چندماهه، امیدهای تازه جوانه بزنند و زندگی یکی یکی سنگهایش را با مرگ وا کند.
آنقدر در خاموشی خواب بمانی که همهی واژههای دستآلود از یادت بروند. آنوقت در روزهای نسیمزده و بنفشهآمیز اسفند بیدار شوی و ببینی هیچ واژهای، آلوده نیست و میتوانی با هر واژهای برای نخستین بار، دیدار کنی....
باید رفت. به خواب زمستانی خرسها...