تامس هاردی میگفت: «اگر راهی برای بهتر وجود داشته باشد، مستلزم آن است که به بدتر خیره شویم.»
گاه از مثبتنگری چنین تعبیر میشود که یعنی ناملایمات و مصیبتها را زیبا ببین. این تعبیر کمی ثقیل و دشوارهضم است. بالاخره آنچه ناگوار، تیره و تلخ است را چگونه زیبا و شیرین ببینیم؟
راه معقولتر این است که بگوییم مثبتنگری یعنی در کنار توجه به اتفاق ناگواری که عارض تو شده، به این فکر کن که اوضاع چقدر میتوانست بدتر باشد. یعنی به بدتر ممکنالوقوع فکر کن، تا بدِ واقع شده، برای تو تحملپذیر شود. به این دو حکایت توجه کنیم:
نقل است که: احمد حرب، همسایهیی گبر داشت... مگر شریکی به تجارت فرستاده بود. در راه آن مال را دزدان ببردند... شیخ گفت: «خاطر نگاهدار! که ما بدان آمدهایم که تا غمخوارگی کنیم، که شنیدهام که مال شما دزد برده است.» گبر گفت: «آری، چنان است. اما سه شکر واجب است که خدای را بکنم. یکی آن که از من بُردند، نه من از دیگری؛ دوم آن که نیمهای بردند، و نیمهای نه؛ سوم آن که دین من با من است، دنیا خود آید و رود.» احمد را این سخن خوش آمد، گفت: «این را بنویسید! که از این سه سخن بوی مسلمانی میآید.»[ تذکرة الاولیاء، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری]
مردی به نزدیک سهل بن عبدالله شد و گفت دزد اندر سرای من آمد و کالا ببرد، گفت شکر کن، اگر دزد در دل تو شدی و آن شیطان است و درستی ایمان تو ببردی تو چه توانستی کرد.[رساله قشیریه، عبدالکریم بن هوازن قشیری]