عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

هموار خواهی کرد گیتی را؟

برای آنکه کمتر شوربخت شویم، لازم است خواهان خوشبختی بسیارنباشیم. این فشرده‌‌ی آموزه‌ی فلسفه‌ی زندگی شوپنهاور است. جهان، همواری و همراهی لازم را برای تحصیل خوشبختی دلخواه ندارد. بهتر است بکوشیم تا با ناهمواری‌های کمتری رو برو شویم. آنکه امید و خوش‌بینی بیشتری به مساعدت ایام و همراهی بادهای موافق دارد، سرخوردگی و تیره‌روزی بیشتری شاهد خواهد بود. توقعات ما از روند زندگی و خوشبختی خندانی که فضای سینه‌ی‌مان را آکنده است، ما را بیشتر مستعد ناکامی و شکست می‌کند. توجه به سرشت ناهموار جهان، ما را از توقعات خوشبینانه باز می‌دارد و در پی آن از سرخوردگی‌هایمان می‌کاهد:

هموار خواهی کرد گیتی را؟

گیتی است، کی پذیرد همواری

مُستی مکن که ننگرد او مُستی(گله)

زاری مکن که نشنود او زاری

--

شاد بودست از این جهان هرگز

هیچ‌کس تا از او تو باشی شاد؟

داد دیدست از او به هیچ سبب

هیچ فرزانه تا تو بینی داد؟

(رودکی)

 

البته من فعلاً در درستی نگاه نومیدانه و بدبینانه‌ی شوپنهاور تردید دارم، اما نمی‌شود منکر بصیرت‌های درخشانی بود که در تلقی او از زندگی خردمندانه به چشم می‌آید. متن زیر برگرفته از این کتاب خواندنی است: در باب حکمت زندگی، آرتور شوپنهاور، ترجمه محمد مبشری، نشر نیلوفر.

 

«به نظر من مهمترین قاعده در میان همه‌ی قواعد خردمندانه برای گذران زندگی جمله‌ای است که ارسطو به طور ضمنی در اخلاق نیکوماخوس بیان کرده است: «هدف خردمند لذت‌جویی نیست، بلکه فارغ بودن از رنج است.»

اساس این قاعده‌ی درخور تحسین ارسطو که قبلاً نقل کردم این است که به ما می‌آموزد، هدف خویش را لذت‌ها و راحتی‌های زندگی قرار ندهیم، بلکه تا آن‌جا که ممکن است از مصیبت‌های زندگی بگریزیم.

این روش به همان اندازه درست است که معنای این گفته‌ی ولتر مصداق دارد: «سعادت رؤیایی بیش نیست، اما رنج واقعیت دارد.»

این گفته واقعاً مطابق حقیقت است. بنابراین، کسی که می‌خواهد زندگی‌اش را از دیدگاه فلسفه‌‌ی سعادت جمع‌بندی کند، بهتر است صورت‌حساب را بر مبنای بلایایی که از آنها گریخته است بنویسد، نه بر مبنای لذت‌هایی که از آنها بهره‌مند شده است. آری، فلسفه‌ی سعادت باید نخست بر این نکته نیز تکیه کند که نامی که بر آن نهاده‌اند حسن تعبیر است و از عبارت «سعادتمند زیستن» باید «با مصیبت کمتر زیستن»، یعنی زندگی تحمل‌پذیر را فهمید.

به راستی بزرگترین خطا این است که به جای آنکه بکوشیم در حد امکان فارغ از رنج باشیم، بخواهیم این مصیبت‌خانه را به عشرتکده تبدیل کنیم و لذت و شادی را هدف قرار دهیم، چنان‌که بسیاری از مردمان چنین می‌کنند.

آنچه گوته در خویشاوندی‌های برگزیده از زبان میتلر، که مدام برای سعادت دیگران تلاش می‌کند، گفته است، با نظر من تطابق دارد:

«آن‌کس که در پی خلاصی از مصیبت است، هموار می‌داند که چه می‌خواهد، اما کسی که به دنبال چیزی بهتر از این است، بصیرتی ندارد». این گفته ما را به یاد آن ضرب‌المثل زیبای فرانسوی می‌اندازد که: «بهتر، دشمن خوب است».

حال اگر این آموزه ثمر دهد، دیگر در پی سعادت و لذت نمی‌رویم و بیش‌تر قصدمان این است که در حد امکان، را را بر درد و رنج ببندیم. آنگاه در می‌یابیم که بهترین متاعی که جهان در اختیار دارد و می‌تواند به ما عرضه کند، زندگی بی‌رنج، آرام و تحمل‌پذیر است و توقعات خود را محدود می‌کنیم تا با اطمینان بیش‌تر به اینها واقعیت ببخشیم، زیرا مطمئن‌ترین راه برای اینکه شوربخت نشویم این است که نخواهیم بسیار خوشبخت شویم.

هر کس که آموزه‌ی فلسفه‌ی مرا کاملاً جذب کرده باشد و بداند که همه‌ی هستی ما چیزی است که بهتر بود وجود نمی‌داشت و نفی کردن و مردود شمردن آن والاترین حکمت است، از هیچ‌چیز و هیچ وضعیتی انتظار چندانی ندارد، با اشتیاق در پی چیزی از این جهان نیست و هر چه را از دست بدهد، شکوه‌ای نمی‌کند، بلکه سرشار از مفهوم این گفته‌ی افلاطون است که: «هیچ امری از امور بشر شایسته‌ی کوشش بسیار نیست.»

شعری از انوار سهیلی نیز گویای همین مفهوم است:

گر جهانی ز دست تو برود

مخور اندوه آن که چیزی نیست

عالَمی نیز اگر به دست آری

هم مشو شادمان که چیزی نیست

بد و نیک جهان چو در گذر است

در گذر از جهان که چیزی نیست»