عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

ای بستگان تن به تماشای جان روید....

حس‌های پنج‌گانه‌ی ما، محدود به جهات عالَم مادی است و به تعبیر مولانا حواس ظاهری ما، نردبان این جهان‌اند؛ و البته از این‌جنبه، ارزنده و راه‌گشا هستند. عبور از تنگنای تن و راه‌یابی به ساحت‌های درخشان معنوی، نیازمند رشد و رویش حس‌های معنوی است و حس معنوی یا دینی، غالباً در اثر سلوک معنوی پرورده شود. این یکی از مهمترین تأکیدات عارفان است. برای تجربه‌ی ساحت‌های معنوی، باید گوشی دیگر، چشمی دیگر و شامه‌ای دیگر پیدا کنیم:

دیدن روی تو را دیده‌ی جان بین باید
وین کجا مرتبه‌ی چشم جهان بین من است
(خواجه‌ی شیراز)

گوش خر بفروش و دیگر گوش، خر
کین سخن را در نیابد گوش خر
(مثنوی: دفتر اول)

قرآن به ما می‌گوید کسانی که از گوهر دین، اعراض می‌کنند تنها حس‌های ظاهری‌شان فعال و روشن است و از این‌رو، تنها به «ظاهر جهان» علم دارند:

«یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم:7)؛ (فقط ظاهری از زندگانی دنیا را می‌دانند و از آخرت غافلند.)

خرسند شدن به «حواس مادی» و «علم ظاهری»، ما را از «حس‌ دینی» و تماشای باطن و جان هستی، محروم می‌کند. به تعبیر قرآن، سبب روی‌گردانی از دین، اکتفا کردن و دل خوش داشتن به «علم ظاهر» است که محصول حواس مادی و دنیوی است:

«فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ»(غافر:83)؛ (آنگاه که پیامبرانشان برای آنان پدیده‌های روشنگر آوردند، به آن مقدار علمی که داشتند، دل خوش کردند.)

مولانا تعبیر دقیقی دارد. می‌گوید ما با «حس دنیوی» یا مادی تنها تا حدود و مرزهای این جهان می‌توانیم پیش‌روی کنیم. حس دینی یا معنوی است که ما را تا مرزهای آسمان، بالا می‌بَرد:

حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
(مثنوی: دفتر اول)

تذکر مولانا به ما این است که گمان نکنید تنها حاسه‌های دنیوی و مادی در اختیار دارید. شما با این حاسه‌ها در شش جهت مادی جهان، محدود می‌شوید:
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عبور به عرصه‌های دیگر، نیازمند گام‌هایی از جنس دیگرند. تحول معنوی، یعنی دستیابی به گوش معنوی و چشم معنوی: 
بعد ازین ما دیده خواهیم از تو بس
تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
(مثنوی: دفتر ششم)

نمی‌توان شریک ذوق‌های عارفانه شد، مگر اینکه شامه و ذائقه‌ی آنان را پیدا کنیم.
البته عارفان برای تحصیل این حاسه‌های دینی، فقط به ترسیم چشم‌انداز اکتفا نکرده‌اند. آموزه‌های عملیاتی و قابل تطبیق هم توصیه کرده‌اند. به ما می‌گویند برای تحصیل حاسه‌های دینی باید سبک و سیاق زندگی‌مان تغییر کند.

مولانا با توجه به آیه‌ی «فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ / گوش بدان دارید و خاموش مانید؛ بادا که بر شما رحمت آورند.»(أعراف:۲۰۴) می‌گفت با گوش جان شنیدن و خاموش نشستن، جَذوب و گیرنده‌ی رحمت،‌ است:
صبر و خاموشی جَذوبِ رحمت است
وین نشان جستن نشانِ حکمت است
«أنصِتوا» بپذیر تا بر جان تو
آید از جانان جزای «أنصِتُوا» 
(مثنوی: دفتر سوم)

حداقل چیزی که از این حرف‌ها دستگیر آدم می‌شود این است که موضع منکرانه در برابر ذوق‌ها و تجارب عرفانی نگیرد و آنچه را خود نتوانسته به هر دلیلی تجربه کند، نفی و طرد نکند.
اگر بگویند که امشب، واقعه‌ی کیهانی جذابی، از آسمان فلان منطقه و با چشم مسلح، قابل مشاهده است، می‌شود علاقه‌ای نشان نداد و به تماشا بیرون نرفت و یا منکرانه اصرار کرد که اگر حقیقتاً چنین واقعه‌ای در حال رخ داد است باید با همین چشم غیرمسلح دیده شود.
آنکه مشتاق تماشاست، زمینه‌ها و ظرفیت‌های تماشا را هم فراهم می‌کند و آنکه شوق تماشا ندارد، بهتر است دستِ‌کم پاس حقیقت را داشته باشد. 

عارفان به ما می‌گویند عالَم آکنده از زمزمه‌های قدسی و جلوه‌های نورانی است. خاک، مترنم از نغمه‌های معنوی و گلبانگ‌های آسمانی است‌. اما ما ناآرام و آشوب‌زده‌ایم. غلغله‌ی ذهن و توجهات مادی نمی‌گذارد گوش به این نجواها بدهیم. همچنان که برای تماشای ستاره‌های آسمان، به خاموشی و غروب آفتاب نیازمندیم، برای نگریستن به شب پرستاره‌ی عرفان هم لازم است چراغ خواهش‌های مادی و غلغله‌های ذهنی و دویدن‌های آشفته را خاموش کنیم.