عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

آرامش در یافتن، آرامش در باختن

انسان دو وقت آرام است. وقتی به منتهای آمال یا دل‌آرامی می‌رسد و یکبار هم وقتی می‌بیند همه چیزش را از دست داده است. آرامش نوع اول محصول «یافتن» است و آرامش نوع دوم نتیجه‌ی «باختن».

 

در باب آرامش نوع اول، مولانا می‌گفت:

«در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی است که: اگر صد هزار عالم ملک او شود، نیاساید و آرام نیابد. خلق در هر پیشه‌ای و صنعتی و منصبی تحصیل می‌کنند و هیچ آرام نمی‌گیرند زیرا آنچه مقصود است بدست نیامده است. آخر معشوق را دلارام می‌گویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر، چون آرام و قرار گیرد؟»(فیه ما فیه)

 

اما آرامش نوع دوم، نتیجه‌ی باختن است:

 

«دیگر دوستش نداشت. اما دیگر رنج نمی‌برد. برعکس، بی‌هیچ مقدمه احساس رضایت و آرامش سراپاش رو فراگرفته بود. هیچ چیز و هیچ کس، دیگر نمی‌توانست آزرده‌اش کند.

شاید خوشبختی واقعی در این است که باور کنیم، خوشبختی را برای همیشه از دست داده‌ایم، فقط آن وقت می‌توانیم بی‌امید و هراس زندگی کنیم، فقط در آن زمان می‌توانیم از شادی‌های ناچیز که بیش از هر چیز دیگر دوام می‌آرند، لذت ببریم!»

(داستان‌های کوتاه امریکای لاتین، گردآوری: روبرتو گونسالس اچه وریا، ترجمه عبدالله کوثری،‌ نشر نی)

 

آرامش درختی در پاییز که برگ‌های رقصان و بی‌تابش را از دست داده، یا تخته‌پاره‌‌های از هم گسسته‌ی قایقی که طوفانش از هم پاشیده و به آرامی، روی سطح آب شناورند:

 

«آرام

شده‌ام

مثل درختی در پاییز

وقتی تمام برگ‌هایش را

باد برده باشد!»

(رضا کاظمی)

 

«خوبم

درست مثل مزرعه‌ای که

محصولش را ملخ‌ها خورده‌اند

دیگر نگران داس‌ها نیستم.»

(فریبا عرب نیا)

 

رها شدم

چون قایقی تهی

که به شیطنت کودکانه‌ای

بند می‌گسلد از ساحل و

خشنود تن می‌سپارد به آرامش رود

تخته پاره‌های شکسته‌ام را

کودکان در آرامش پس از بلندای آبشار بی‌قرار

هدیه می‌برند برای اجاق سرد خانه‌هایشان.

(سید علی صالحی)