عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

قواعد فراموش‌شده: آزادی و محبت

دو قاعده‌ی مهم و طلایی هستند که به نظر می‌رسد آنچنان که شایسته است محل توجه دغدغه‌مندان دین و مسلمانی قرار نگرفته است: آزادی و محبت. آزادی که لازمه‌ی پیدایش و دوام ایمان است، چرا که ایمان سرشتی اکراه‌گریز دارد و دیگری محبت، که حلقه‌ی وصل و پیوند و زمینه‌سازِ انعطاف و گشودگی آدمیان در برابر خطاب خداوند و پیام دین است.

 

1- آزادی، بستر رویش ایمان.

ایمان، جوشش طبیعی عواطف مثبت به خداوند است و نه تظاهرهای بی‌جان و نُمایش‌های تزویر. سرشت و ماهیت ایمان دینی به گونه‌ای است که تنها در هوای آزاد و فضای باز و در دامن آزادی، می‌روید و می‌بالد.

به صراحت قرآن، مؤمنان کسانی هستند که در دل‌شان هیبت و احتشام خداوند موج می‌زند و بر او اعتماد و توکل کرده‌‌اند(انفال، آیه‌ی 2) و منتهادرجه‌ی محبت را نثار خداوند می‌کنند(بقره آیه‌ی 169). ایمان با چنین مؤلفه‌های درونی و نابی، چگونه ممکن است در اثر فشار و کنترل بیرونی، ایجاد یا تقویت شود؟

قرآن به این قاعده اشاره می‌کند که ایمان، اکراه‌بردار نیست:

«أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ / پس آیا تو مردم را به اکراه وا می‌‏دارى تا اینکه مؤمن شوند؟(یونس: 99)

«لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ / در کار دین اکراه روا نیست»(بقره:256)

اکراه، یعنی خلاف خوشایند و طبع کسی، چیزی را بر او تحمیل کردن، با سرشت ایمان و دین، منافات دارد. آیات فوق و نظائر آن را باید به نحو جامع‌تری فهم کرد. مقصود،‌ تنها، پرهیز از اکراه در پذیرش دین نیست، بلکه بیان این است که اساساً سرشت دین‌داری جوری نیست که با اکراه و خشونت جمع شود. مگر می‌شود محبت و عواطف خالصانه‌ی ایمانی را بدون رضایت و خواست درونی فرد، در او تزریق کرد؟

ایمان، چونان بذر قابلی است که صِرفاً در محیطی عاری از فشار، به آرامی و به تدریج، جوانه می‌زند و سر از خاک بیرون می‌آورد. به بذری که تازه تَرک برداشته است چه کمکی می‌توانید بکنید جز اینکه بگذارید روند طبیعی خود را طی کند و خودجوشانه ببالد؟

اگر از طبیعت تحول ایمانی آگاه نباشیم به کردار کسی عمل می‌کنیم که از سر خیرخواهی، کوشید به پروانه‌ای که تازه پوسته‌ی پیله را پاره کرده و آماده پریدن است کمک کند و روند پروازش را شتاب بخشد،‌ اما آنچه اتفاق افتاد مرگ پروانه بود و نافرجامی پرواز:

«بلوغی صبورانه لازم بود، و باز شدن بالها می‌بایست آهسته در برابر پرتو خورشید صورت بگیرد، اکنون دیگر خیلی دیر شده بود. نفس من پروانه را واداشته بود که پژمرده و نزار و پیش از وقت ظاهر شود. مأیوس و بی‌حال تکانی به خود داد و چند ثانیه‌ی بعد در کف دست من جان سپرد.

این نعش کوچک به گمان من بزرگترین باری است که بر دوش وجدان خود دارم، زیرا من امروز خوب می‌فهمم که تعدّی به قوانین طبیعت کفر محض است، ما نباید شتاب کنیم، نباید بی‌تابی از خودمان نشان بدهیم، و باید با اعتماد تمام از آهنگ ابدی طبیعت پیروی کنیم.... آه ای کاش آن پروانه‌ی کوچک می‌توانست همچنان در جلو چشم من بپرد و راه را به من بنماید!»(زوربای یونانی، نیکوس کازانتزاکیس، ترجمه محمد قاضی، نشر خوارزمی)

آنان که دغدغه‌ی ایمان و دین مردم را دارند، باید بیشتر به سرشت اکراه‌گریز ایمان و ضرورت آزادی و هوای باز برای رویش ایمان و ارتقای معنویت، توجه کنند.

 

2- محبت، پیوند می‌زند

 

غالباً از یاد می‌بَریم که حلقه‌ی وصل شدن، از مهمترین رسالت‌های دیندارانه‌ی ماست. از یاد می‌‌بَریم که روی آوردن انسان‌ها به دین و ایمان و معنویت بیش از آنکه ناشی از اقامه‌ی دلایل باشد، در گرو جذبه و جاذبه است. از یاد می‌بَریم که هیچ جاذبه‌ای به اندازه‌ی مهری ماندگار و محبتی نامشروط، آدمیان را مجذوب نمی‌کند. از یاد می‌بَریم که تنها با انتشار محبتی فراگیر، اصیل و بی‌شائبه، غیرتاجرانه و امنیت‌بخش است که می‌توانیم پیام‌مان را دل‌نشین کنیم. حافظ می‌گفت:

دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی

آری آری سخن عشق نشانی دارد

نشان و خصیصه‌ی پیام عشق که به قبول می‌انجامد «دلنشینی» آن است و سخن را مهربانی و عشق است که دلپذیر می‌کند.

از یاد می‌بَریم که هر گاه در محبت و مهر، کم می‌گذاریم و یا نیک‌خواهی و عشق خود را از کسی دریغ می‌داریم، با دستِ‌ خودمان دریچه‌های اثرگذاری را مسدود کرده‌ایم و به دین‌گریزی دامن زده‌ایم:

«وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ / و اگر درشت‌خوی سختدل بودی بی‌شک از پیرامون تو پراکنده می‌شدند.»(آل‌عمران:159)

به خُلق و لطف توان کَرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مُرغ دانا را

 

آنچه می‌تواند به پیوند آدمیان با خداوند یاری دهد، محبت ناب و نامشروط دینداران و مبلغان دین است. محبت است که روزنه‌ها را کشف می‌کند. محبت است که روزنه می‌آفریند و چنان که مولانا می‌گفت: «اصل دین ای بنده، روزن کردن است»

 

در کلام پیامبر اسلام(ص) تأکید رفته است که مبادا مایه‌‌ی «تنفیر» شوید. مبادا اسباب فاصله و رمیدن باشید:

«بَشِّرُوا وَلَا تُنَفِّرُوا ، وَیَسِّرُوا وَلَا تُعَسِّرُوا / مژده دهید و نفرت‌پراکنی نکنید، آسان بگیرید و سخت‌گیری نکنید.»(به‌روایت بخاری).

هنگامی که پیامبر(ص) ابوموسی و معاذ بن جبل را به عنوان والیان یمن به آن منطقه روانه می‌کند، سفارش و تأکید می‌کند:

«یَسِّرا وَلاتُعْسِّرا، وَبَشِّرا وَلا تُنَفِّرا / آسان بگیرید و سرسختی نکنید. بشارت دهید و نفرت نیافرینید.»(به روایت مسلم).

چه چیز بیش از عتاب و زبری و زمختی، به رمیدن و فاصله گرفتن کمک می‌کند؟

پیامبر(ص) در خصوص امامی که سوره‌های بلند در نماز می‌خواند و همین عادت موجب شده بود، برخی دیر به مسجد بیایند تذکر می‌دهد که: «إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ»(به‌روایت بخاری)، یعنی برخی از شما دیگران را می‌رمانید.

(أَنَّ رَجُلًا ، قَالَ : وَاللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلاَةِ الغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلاَنٍ مِمَّا یُطِیلُ بِنَا، فَمَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ یَوْمَئِذٍ ، ثُمَّ قَالَ : إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ ، فَأَیُّکُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیَتَجَوَّزْ ، فَإِنَّ فِیهِمُ الضَّعِیفَ وَالکَبِیرَ وَذَا الحَاجَةِ)

 

هر روش و شیوه‌ای که به ایجاد نفرت و فاصله‌گرفتن از دین و مسلمانی منتهی شود، نکوهیده و غیرشرعی است و می‌شود با نظر به طبیعت انسان و نیز تصریحات درون دینی تأکید کرد که رفتارهای خشونت‌آمیز، به دین‌گریزی و واگرایی اجتماعی می‌انجامند. در ادبیات دینی، هر آنچه موجب واگرایی و پراکندگی شود، فتنه است.

در حدیث آمده است که معاذبن جبل برای قوم خود امامت نماز می‌کرد و باری سوره‌ی بقره را در نماز قرائت کرد. طولانی بودن قرائت باعث شد یکی از نمازگزاران از صف خارج شود و نمازش را فرادی بخواند. پیامبر(ص) پس از اطلاع از ماوقع، معاذ را به خاطر طولانی کردن قرائت سرزنش می‌کند و سه بار می‌گوید: «یَا مُعَاذُ أَفَتَّانٌ أَنْتَ؟!»(به‌روایت بخاری و مسلم)؛ یعنی می‌خواهی واگرایی، دین‌گریزی و فتنه ایجاد کنی؟

از نظر پیامبر(ص) بهترین والیان و عهده‌داران امر، آنانی‌اند که محبوب مردم‌اند و روشن است که آنچه موجب محبوبیت می‌شود مشی ملایمت‌آمیز است و نه خشونت‌ورزی:

«خِیَارُ أَئِمَّتِکُمْ الَّذِینَ تُحِبُّونَهُمْ وَیُحِبُّونَکُم ْ وَتُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ وَیُصَلُّونَ عَلَیْکُمْ وَشِرَارُ أَئِمَّتِکُمْ الَّذِینَ تُبْغِضُونَهُمْ وَیُبْغِضُونَکُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَیَلْعَنُونَکُمْ»(به‌روایت مسلم)

حال باید پرسید اگر اکراه، فشار بیرونی، خشونت و زبری و زمختی، تا این اندازه با سرشت ایمان بیگانه است و بین آدمیان و خداوند، فاصله می‌اندازد، چه کسانی می‌توانند بیشتر از همه موجب دین‌گریزی و تضعیف ایمان در جامعه شوند؟

خواجه پندارد که خدمت می‌کند، اما وقتی به دو اصل اصیل «آزادی» و «محبت» توجه نکند، به دین‌گریزی دامن زده و انسان‌ها را از خداوند دور کرده است.

ما برای وصل کردن آمدیم، و وصل کردن جز از معبر «آزادی» و «محبت» ممکن نمی‌شود.