عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

خاری دید و احوال چمن گفت...

هنر نیست که با دوستانت دوست باشی. هنر نیست که محاسن و زیبایی‌های دوستانت را دریابی. همه، کودکان خود را زیبا می‌بینند و یاران خود را عزیز. هنر آن است که در خارزاری باشی و از احوال چمن بگویی:

دو صد دانا در این محفل سخن گفت
سخن نازک‌تر از برگ سمن گفت
ولی با من بگو آن دیده‌ور کیست
که خاری دید و احوال چمن گفت؟
(اقبال لاهوری)

خوش‌رویی و خوش‌خویی با معاشران و هم‌فکران، دشوار نیست؛ کار آن است که بتوانی نیک‌خواه و دعاگوی مخالفان‌ و بدخواهانت باشی و به دل، دوست‌دارشان:

«من خوی دارم که جهودان را دعا کنم، گویم که خداش هدایت دهاد. آن را که مرا دشنام می‌دهد دعا می‌گویم که خدایا او را ازین دشنام دادن بهتر و خوشتر کاری بده؛ تا عوض این، تسبیحی گوید و تهلیلی، مشغولِ عالمِ حق گردد.»(مقالات شمس)

گفت: «من سر تو بشکستم، تو مرا دعایی کردی!» گفت: «آن معاملت تو با من کردی، تو را دعای نیک می‌کردم. نصیب من از این معاملت که تو کردی بهشت بود، نخواستم که نصیب تو دوزخ بُوَد.»(ذکر ابراهیم ادهم، تذکرة‌الاولیا، عطار نیشابوری)

«اگر دوستداران خویش را دوست بدارید، شما را چه پاداشی خواهد بود؟ آیا خراج‌گیران نیز چنین نمی‌کنند؟ و اگر برادران خویش را سلام گویید، چه فضیلتی از شما سر زده است؟ آیا مشرکان نیز چنین نمی‌کنند؟»(انجیل مَتّی، باب 5)