سبکدلی، وقتی به دست میآید که از هر چه بدخواهی و نفرت است، خالی شده باشیم. قرآن در توصیف بهشت میگوید در دل بهشتیان هر چه کینه و کدورت است، از ریشه زدوده میشود:
«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ / و از سینههاى آنان هر گونه کینهاى را مىزداییم، و دوستانه بر تختها رویاروى بنشینند.»(حجر:47)
بهشتآیینی در گرو همین سبکدلی است و سبکدلی در گرو رهایی از کینه و بدخواهی. قرآن به مؤمنان میآموزد که دعا کنند درونشان از هر کدورتی پیراسته باشد. پیراستگی دل، آرزو و تمنّایی است که مؤمنان از خداوند طلب میکنند:
«ولَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا / و در دلهاى ما نسبت به مؤمنان کینهاى مگذار»(حشر:10)
راستی چه وقت به سبکدلی میرسیم، زنگار بدخواهی و کینتوزی از ضمیرمان زدوده میشود، صیقل میخوریم و به شفّافیت میرسیم؟ از کجا مطمئن شویم که اهل صفا شدهایم، مصفّا شدهایم و اگر صفادلی نداریم چه کنیم؟
به نظرم میرسد نشانهی سلامت دل و صفای درون و پیراستگی از کدورت و عداوت آن است که آدم بتواند برای همگان دعای خیر کند. وقتی میتوانی از خودت مطمئن باشی دلچرکین نیستی که به راحتی دست به دعا برداری و برای همگان، از صمیم جان، آرزوی خیر کنی. چشمهایت را ببندی و بهروزی و رستگاری را برای همه، آشنا و غریبه، دوست و جفاکار، آرزو کنی.
در بسیاری از موارد، چنین ظرفیتی نداریم و دعا کردن یا آرزوهای خالصانه داشتن برای همگان از ما بر نمیآید. برایمان دشوار است که در خلوت خود، دیگران را آکنده از شادی و غرق در خوشبختی تصور کنیم. شاید اگر از ما بپرسند که از دیگری متنفری یا از او کینه داری، جوابمان منفی باشد، اما وقتی طاقت آن را نداریم که برای رستگاری او، خالصانه دعا و آرزو کنیم، یعنی هنوز بدخواهی از ما رخت برنبسته است.
به نظرم همچنان که این موضوع میتواند نشانهی خوبی برای ارزیابی میزان صفای دل و نیت پاک باشد، راهکاری ارزشمند جهت نیل به این مطلوب هم هست.
اگر احساس میکنید دلتان سنگین است، مکدّر است، تودههای تاریکی بر روحتان چنبره زدهاند، اگر احساس میکنید با شنیدن و به یادآوردن نام کسی، به انقباض و تکدّر، دچار میشوید، بهترین راه، دعا کردن است. لازم نیست دیندار باشید تا بتوانید دعا کنید. آرزو کنید. دقایقی را در روز اختصاص دهید به آرزوی خیر کردن. حدیث نفس کنید. به درونتان بروید و در نهایت خلوص و تمرکز، بهترین آرزوهای خود را برای نزدیکان و آشنایان و نیز برای کسانی که شما را آزردهاند و در حقتان جفا کردهاند، روانه کنید...
این تمرین، معجزه میکند. آرامآرام، سبکدل میشوید. با این کار، بیش و پیش از هر چیز، در حق خودتان لطف کردهاید. با این تمرین، به یکی از شیرینترین حالها رسیدهاید. به صفا، سبکدلی، دلپاکی. حالی که در همین دنیا برای ما بهشت میسازد. به تعبیر مولانا:
«اگر خواهی که دایماً در بهشت باشی. با همه کسان دوست شو و کین کسی را در دل مدار زیرا که چون شخصی را از روی دوستی یاد کنی، دایماً شادمان باشی، و آن شادی عین بهشت است. و اگر کسی را از روی دشمنی یاد کنی، دایم در غم باشی، و آن غم عین دوزخ است. چون دوستان را یاد کنی، بوستان درونت از خوشی میشکفد و از گل و ریحان پر میشود. و چون ذکر دشمنان میکنی، باغ درونت از خارزار و مار پر میشود و پژمرده میگردی.»[مناقب العارفین]
میشود از صمیم جان و ژرفنای دل و با حضور قلب، مثل یک ورزهی ضروری روحی، این ابیات را زیر لب تکرار کرد:
هر که ما را یار نبود ایزد او را یار باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی از باغ عمرش بشکفد بی خار باد
در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتش بسیار باد
با تکرار و تمرین و دعا کردن، این زمزمهها به قلبمان نفوذ کند و زبان حالمان شود. سبک میشویم و سبکباری چه خوش است.