ابتذال، زندگی را از مزه میاندازد. وقتی روز از پیِ روز، صرفِ پختن و خوردن و گردش و سرگرمی میشود. هنگام خواب میشود، به امتداد روزی که پشت سر گذاشتی نگاه میکنی و میبینی جز گفتن و خندیدن و خرید کردن و غذاپختن و مهمانی رفتن و مهمانی دادن و تعارفهای سطحی و تظاهرها و تصنعها و تکلّفها، کار دیگری نکردهای. ظاهراً خوش بودهای، اما احساس «ابتذال» شرنگ میشود و شربت خوشباشیهایت را تلخ میکند.
هر وقت برنامهی روزانه طوری شود که ناگزیر باید تمام روز را میان جمع و خویشان و آشنایان به گفتن و غذا خوردن و از بطالت و بیثمری لذت بُردن، گذراند، ابتذال، گلویت را میفشارد. سخت میفشارد...
هیچ روزی نباید به روزمرّگی بگذرد. هیچروزی نباید بر کنار از مطالعه و هنر و آفرینش و آگاهی و دردمندی بگذرد. هر روز باید کاری کرد، خلوتی داشت، غمی را مزهمزه کرد، کُنجی نشست و ساعتی به بازی فراگیر زندگی، نظر دوخت. بازیگری مُدام، فرساینده است. هر روز باید خلوتی ساخت، خلوتی داشت، مراقبهای، تأملی، تمرکزی، نظارهکردنی؛ تا این روندهی بیبازگشت را زیر نظر بگیری.
مهم نیست حتی اگر جویبار لحظهها از تهی سرشار باشد، ضروری آن است که فرصت کنی، به این جویبار جاری، نگاه کنی... به همین تهیبودگی توجه کنی، و احساس کنی توانستهای از بازیهای زندگی، آگاه شوی. به خوابزدگی خود هُشیار شوی. از غفلت خود، اطلاع پیدا کنی.
اما این آگاهی و هُشیاری و بیداری، نیازمند مراقبه و سکوت و خلوت و بهخودوانهادگی است و اگر شرایط بهگونهای باشد که مُدام در میانهی جمع و دیگران باشی، از آن محروم خواهی بود.
همه روزه نیازمندیم که سهم متناسبی از خلوت و بهخودوانهادگی داشته باشیم و در سنگر مراقبه و تأمل و تنهایی، از «ابتذال زندگی» خود را در امان نگه داریم.
همهروزه نیازمندیم مدّتی تنها باشیم. رها از فشار و سنگینی نگاه دیگران، در خودِ خودمان بخزیم و زندگیمان را از ابتذال، نجات دهیم.
گردشها، مهمانیها، معاشرتها و دوستیهایی که چنین ضرورتی را نادیده بگیرند، زندگیمان را به ورطهی ابتذال میاندازند.
پادزهر ابتذال، هوشیاری و آگاهی از آن است:
نقل است که احمد(خضرویه بلخی) گفت: «جمله خلق را دیدم که چون گاو و خر از یک آخور علف میخوردند». یکی گفت: «خواجه! تو کجا بودی؟».
گفت: «من نیز با ایشان بودم. اما فرق آن بود که ایشان میخوردند و میخندیدند و بر هم میجستند و میندانستند. و من میخوردم و میگریستم و سر بر زانو نهاده بودم و میدانستم»(تذکرةالاولیا، عطار نیشابوری)