هزار سال که از بارش نخستین برف
دو هزار سال که از آوازهای مرتعش کوه
و هزاران سال که از مرگ خستهی شاعران
گذشت،
همچنان،
خورشید بر خندههای خاموش تو مویه خواهد کرد
و کلمات، نام تو را در فراموشی جادهها
خط خطی میکنند....
هزار سال پس از بارانهای گلوله
دو هزار سال پس از پروازهای بیمقصد
و هزاران سال پس از خواب چشمهای ناآرامت،
چراغی دهان به دهان شب
نفسهای تو را ترسیم خواهد کرد.
فانوسها در ساحل اندوه تو
لنگر انداختهاند ...
چراغها بر بلندای کودکیهایت
نگهبانی میدهند...
چشمهایت را بیخیال
به سرانگشتان خواب بسپار.
مرگ، از آدمی مهربانتر است.
2 شهریور 95، صدیق قطبی