به همان کوتاهی اقامت برف بر رخسار خاک یا همسرایی پرستوی بهار و بلندترین شاخسار. به همان روندگی و بی اعتباری. شبیه همان داغی که بر سینهی شقایق است و حضور باد، رعشه بر اندامش میاندازد. به همان سادگی بیرحم، زندگی نیز دستهایش را از دست تو جدا خواهد کرد و تو را با جوخهی تنهایی و فراموششدگی، تنها خواهد گذاشت...
به همان سادگی که آرزوهای سرخِ گُلی تازهکار در دستِ غافلِ کودکی بازیگوش، تباه میشود...
به همان سادگی که تفنّنِ مرگبار شکاری، گلوی گرم گنجشک شاعر را از آواز، باز میدارد...
به همان سادگی،
زندگی دستهایت را رها خواهد کرد...
به زندگی، ایمان بیاور.