عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

حقیقت پُرطنین

«چه مهمانان بی‌دردسری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرک می‌کنند

نه به حرفی دلی را آلوده

تنها به شمعی قانع‌اند

و اندکی سکوت»

(حسین پناهی)

از کنار آرمیدگان خاموش قبرستان می‌گذرم. چه ساکنین بی‌ادعا و فروتنی! پس از آنهمه همهمه و تشویش و جدال: جدال با خود، با زندگی، با هم‌نوع، با طبیعت... اکنون در کمال صلح و آشتی، در نهایت فروتنی و خاموشی، آرام گرفته‌اند.

نه می‌توانند زبان به شکایتی بگشایند و نه از سرِ خشم، گریبانی چاک کنند.

خفته‌اند و هیبت سبز درختان بر آنان سایه گسترده است.

علف‌های خوش‌خیال غمزه‌ می‌پراکنند و درختان مغرور جوان، ناز می‌فروشند. میهمانان این سرای، خاموش و قانع‌اند. نه خواسته‌ای و نه یارای اعتراضی...

از خاک‌جای مادربزرگم سبزه و گیاه روییده است. نیست که اردیبهشت را بنگرد و به روال همیشه‌اش بهارنارنج‌های باغ را جمع کند و قوری چایش را به عطر آن بیاراید.

یکی از معاشران قدیم نیز به تازگی ساکن اینجا شده؛ هنوز خاکش تازه است. در میانه‌‌ی عمر بود که از شاخسار زندگی افتاد.

از اینکه در مجاورت این خفتگان، به پا ایستاده‌ام، حس بدی دارم.

 

این فضا، این سکوت و خاموشی پرهیاهو، حقیقتی را در دلم زمزمه می‌کنند. مکرّر و بی‌درنگ. مرگ، این راست‌ترین راستی زندگی، قطع‌نامه‌ی خویش باز می‌گوید. حقیقت پُرطنین قبرستان خاموش این است:

جز دوستی و محبت، همه کار این جهان، ابلهانه است. بیهوده، نابخردانه و تیرگی‌آور.

 

بیایید تا جمله مستان شویم

ز مجموع هستی پریشان شویم

چو مستان بهم مهربانی کنیم

دمی بی‌ریا زندگانی کنیم

بگرییم یکدم چو باران بهم

که اینک فتادیم یاران ز هم

جهان منزل راحت‌اندیش نیست

ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست

فلک بین که با ما جفا میکند

چها کرده است و چها میکند

(رضی الدین آرتیمانی)