عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

جهنم، یعنی دیگران؟

چه وقت دیگران دوزخ می‌شوند؟ وقتی که با نگاه‌شان می‌خواهند تو را در قاب تصویری که از تو دارند، بخشکانند. تویی که ماهیتی سیّال و همیشه جاری داری، تویی که جایی بند نمی‌شوی، تویی که هویت‌‌ات در بستر زمان شکل می‌گیرد،‌ دیگر می‌شود و هر بار رنگی جدید می‌پذیرد.

دیگری «چو آبگینه‌ی شکسته‌ای است» که گر چه شمه‌ای از حقیقت را می‌گوید، اما از گفتن همه‌ی حقیقت ناتوان است.

دیگری دوزخ می‌شود، زمانی که تو را تنها بر اساس رفتارهای خارجی و بیرونی‌ات تحلیل می‌کند و از منش و انگیزه‌ها و دلهره‌های درونی‌ات ناآگاه است. دیگری دوزخ می‌شود زمانی که اکنون تو را می‌بیند، اما از شبکه‌ی پیچیده‌ی اسباب و عللی که از آغاز تولد، بر تو تنیده‌اند، بی‌خبر است.

دیگری دوزخ می‌شود زمانی که تنها یک تصویر از تو را می‌قاپد، قیچی می‌کند و در قاب ذهنش محصور می‌کند. 

چرا تماشای عکس‌هایمان غالباً حس خوبی به ما نمی‌دهند؟ عکس‌های ما تنها لحظه‌ای از ما را ثبت کرده‌اند. اگر زیبا نیفتاده باشیم،‌ غمناک می‌شویم از اینکه دیگران بپندارند ما همین‌ایم. اما خودمان می‌دانیم که این عکس تنها از یک زاویه‌ ما را حکایت می‌کند. وقتی هم عکس‌مان زیبا و دلخواه باشد، ‌باز مزه‌ی تلخی زیر زبان‌مان هست: اینکه این هم، همه‌ی ما نیستیم و مبادا خودمان را با همین تصویر گول بزنیم و یا دیگرانی فریب بخورند.

به گمانم یکی از وجوه دوزخ بودن دیگران در همین ارایه‌ی تصویری باژگونه و یا ناقص از ما به ماست. 

ماهیت ما، در گذر زمان، مدام، ورز می‌خورد و شکل و رنگ عوض می‌‌کند و یا می‌تواند عوض کند. خلاصه کردن کسی در یک تصویر از او، صدمه زدن به هویت سیّال اوست.

دیگران دوزخ می‌شوند، زمانی که ما را خلاصه می‌کنند. در یک اتفاق، یک گفته، یک تصویر، یک مواجهه و...

«من...

نه بدم، نه خوبم

بد از من جداست

و خوب هم

من، منم.»(عباس کیارستمی)

هر نگاهی که ابعاد متکثر و حقیقت لایه لایه و پرنقش و نگار ما را نادیده بگیرد، نگاهی دوزخی است. نگاه دیگران غالباً بارگرفته از داوری و نمره‌دهی است و برای این داوری لاجرم می‌باید فرد مقابل را در قابی محصور کنند و بخشکانند، غافل از آنکه به گفته‌ی غاده السَّمان:

«آیا نمی‌بینی، مَویز

کوششی است مأیوسانه

برای دربند کردن دانه‌ی انگوری گریزپا!»

شاید از همین رو بود که سارتر می‌گفت: «جهنم، ‌یعنی دیگران»(درِ بسته، ژان پل سارتر، ترجمه‌ی  ناصرغیاثی)