عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

به گلوی مرتعش پرندگان بهار

البته که بهار حقیقی، بهاری است که در سرای جان اتفاق می افتد


البته که تا یخ های روح آب نشوند و دخمه های تاریک و نمور درون، به پیشباز آفتاب نروند، ورق خوردن برگ های تقویم، لطف و افسونی ندارند.


البته که وقتی شکفتگی لبخندی نشود و بر رخسار جان، سرخابی نکند، هیچ تقویمی ذوق زده مان نخواهد کرد و نسیم تنها رخت های آویزان روی طناب را به رقص خواهد آورد. 


البته که خنده های مستانه ی گل های بهار، داغ حسرت می شوند اگر در شاخه های دل، آوازی ننشیند، در سراچه ی چشم، ترانه ای جاری نباشد و درخشش امیدی در نگاه های خسته مان شعله نبندد.


البته که هر چه تقویم های کهنه را دور میندازیم، با فاصله گرفتن از شفافیت کودکی هایمان، فصلها بیشتر شبیه هم می شوند و مرزهای روشن شان را از دست می دهند.


با اینهمه و به رغم اینهمه،

صحبت، اثر دارد و اگر در آشوب پرهیاهو و شلوغی های روز افزون زمانه ی پرنیرنگ، مجال تماشا و فرصت شنیدن از کف ندهیم، بازیگوشی جویبار و جست و خیز پرنده ی بی قرار و چین و شکن های نور در دامان کوهسار، می تواند لحظاتی کوتاه هم شده، نگاهمان را رنگ آمیزی کند و نفس هایمان را تازه.


گیرم کوتاه و شتابان، اما بهار است و گلوی مرتعش و بی طاقت گنجشک های دوره گرد را نمی شود نادیده گرفت. 


به گلوی مرتعش و نغمه های رنگین پرندگان بهاری... به زخمه های شادی که نسیم به سیم های باغ و درخت می زند و به بوسه های مهربانی که گل های کم عمر بر پیشانی روح می گذارند... می سپارتمان.