عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

بوسه‌ی نور

سهراب می‌گفت «من از مصاحبت آفتاب می‌آیم، کجاست سایه؟»

اما اغلب ما چنان سرگرم سایه‌ها هستیم که باید شعر را وارونه بخوانیم: کجاست آفتاب؟


آفتابی نیست. یا اگر هست در کسوف. شاید هم ما در حجاب. کار ما تپیدن پیِ شب‌تاب‌های خُرد است. بی‌قرار روشنی‌های کوچک و دلشده‌ی خالص نور بودن. نورپرستی است که نورآیین‌مان می‌کند. وقتی موسی‌وار، طالب قَبَس(پاره‌آتش) باشیم، در چشمه‌ی نور جان خواهیم شست. به گفته‌ی خواجه‌ی شیراز: «موسی آنجا به امید قبسی می‌آید»


کریستین بوبن می‌گوید: «روشنی، زیباترین نعمتی است که می‌شود به ما در این زندگی تاریک داده شود، حتی اگر گه گاه این روشنی ما را نابود سازد.»(شش اثر، ترجمه مهتاب بلوکی، نشر نی)


این شیدایی و تپندگی، چنان است که می‌ارزد زندگی را هم ارزانی‌اش داشت. به کردار ماهیان عشقِ نور:


«ماهی عشق نور.. ماهی‌های کوچولوی یه وجبی‌ان که عادت عجیبی دارن... اونا شبا میان رو آب. ولی تا یه نور بندازی روشون یه هو هجوم می‌آرن می‌پرن بالا تو نور. می‌خوان برسن به مرکز نور. می‌خوان نور رو ببلعن. اینه که می‌افتن رو خاک. یه خورده ورجه وورجه می‌کنن و بعد… می‌میرن.»[از فیلم پری، ساخته‌ی داریوش مهرجویی]


می‌شود موقعیت وجودی خود را با مجموعه متون دینی و الاهیاتی اینگونه دید و در قبال پرسش اساسی «انتظار ما از دین» چنین گفت: تامل و کند و کاو در متون دینی به منظور روشنی بخشیدن به زندگی، کاستن از حجم ظلمتی که زندگی ما را در بر گرفته، صفابخشی به آینه روح و مصاحبت آفتاب. 


اگر نیاز به روشنی در ما افروخته شود آن وقت در هر مذهب و مشربی، اخگرهای کوچکی هم جانمان را سرشار می‌کند و به خود مجذوب. بوبن حتی می‌گفت: «دست شیطان را گرفتم، زیر ناخن‌های سیاهش روشنی را دیدم.»(انسان شادکام، ترجمه فرزانه مهری، نشر ثالث)


همو می‌گوید: «همه جا دنبال چیزی می‌گردم که شایسته‌ی ستایش باشد. حتی در بدترین‌ها.»(زنده تر از زندگی، ترجمه دل آرا قهرمان، نشر پارسه)


علاقه‌ی وافر من به ادبیات و خصوصاً ادبیات عرفانی از همین روی است. فارغ از اینکه تا چه اندازه می‌توان با پیش‌فرض‌های الاهیاتی عارفان همدلی داشت، می‌توان شیفته‌ی درخشانی تعابیر و تابناکی احوال‌شان بود. عارفان، ماهیان عشقِ نورند.

محمدرضا شفیعی کدکنی می‌گوید: «عرفان چیزی نیست مگر نگاه هنری و جمال‌شناسانه به الهیات و دین»(دفتر روشنایی، صفحه 15، نشر سخن)


به گمانم هر چه لطیف‌تر شویم و به نرما و ملایمت بیشتری آراسته باشیم، اشراق و انوار بیشتری غنیمت می‌بَریم. ادبیات، هنر و کلمات آتش‌انگیز عارفان، جان آدم را پیوسته می‌تراشد، زبری‌ها و درشتی‌ها را می‌گیرد و نرما و لطافت و صیقلی هدیه می‌دهد. بوسعید می‌گفت حقیقت تصوف تبدیل کردن درشتی‌ها به نرمی‌ها است و آسیاب را تعلیم‌گر این حقیقت مهم صوفیانه می‌دانست: 


{روزی ابوسعید ابوالخیر با جمعی صوفیان به درِ آسیابی رسیدند. اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: می‌دانید که این آسیا چه می‌گوید؟ می‌گوید که: تصوف آن است که من دارم، درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم...}(اسرارالتوحید، محمد بن منور)


وقتی دلشده‌‌ی روشنی و نور باشیم، هیچ مصلحت‌سنجی سیاسی، هویت‌جویی مذهبی و عافیت‌خواهی اجتماعی، شما را از سرکشیدن جام‌های سنت‌های دینی و ذخایر عرفان جهانی باز نخواهد داشت. خردمندانه نیست از بارقه‌های نور و روشنایی که در تمام سنت‌های دینی و مذهبی یافت می‌شود چشم پوشید.


طالب بوسه‌های شیرین نور که باشیم، عرفان و ادبیات را جدی‌تر می‌گیریم.