کارِ شعر،
زمزمهی ترانهی خستهی مرگ و
تعبیر خواب دُردآمیز خرابات
نیست.
شعر،
از جیغ و دادهای بیحاصل،
از نالههای ناموزون جغدهای جنگ،
حوصلهاش سر میرود.
شعر،
در حنجرهی ملتهب اختناق و
در چشمهای مضطرب خفقان
پژمرده میشود
شعر،
اگر آینهای باشد با قاب فیروزهای
که تو را هر صبح
به دیدار چشمهای هفتسالگیات ببرد
یا صندوقچهای کوچک و برقانداخته
که سهم ناچیزت را
از حرارت مرطوب عشقی خاموش
پاسبانی کند
رسالتش را انجام داده است.
شاعران،
روح گریزان لحظههایی منبسط را
در شیشه میکنند
30 دیماه 94- صدیق قطبی