عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

همیشه خراشی است روی صورت احساس

 ما به گرمای هم نیاز داریم. وقتی دور می‌ایستیم سردمان می‌شود. به هم نزدیک می‌شویم تا کسی لمس‌مان کند و در کانون نگاه و توجه هم، گرم شویم. اما غالباً از آنان که قلب‌مان را به رویشان می‌گشاییم، بیشتر از دشمنان و بدخواهان‌مان زخم می‌خوریم. طبیعی است که وقتی برهنه‌ایم آسیب‌پذیرتریم تا وقتی که لباس بر تن داریم. گویی ما در برابر کسانی که دوستشان داریم خود را برهنه می‌کنیم و همین برهنگی، شانه‌ی به‌شانه‌ی شکنندگی و آسیب‌پذیری است. عافیت‌جویی مقتضی فاصله گرفتن است و گرماخواهی مستلزم نزدیک شدن و دل‌سپُردن. به هر حال، هیچ انتخابی، کامل و بی‌نقص نیست و به گفته‌ی کریستین بوبن:

«این یک قانون قدیمی دنیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، قانونی نامکتوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: هرکسی که چیزی بیشتر دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، در همان لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، چیزی هم کمتر دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.

قوانین قدیم دنیا را می‌توان از این رو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، و همچنین از آن رو خواند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: کسی که چیزی کمتر دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، در همان لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، چیزی هم بیشتر دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‌‌‌‌‌‌‌..»(ابله محله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستین بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مهوشی قویمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، انتشارات آشیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)

 

برخی پندمان می‌دهند که بهترین راه، حفظ فاصله است. آنقدر که نه خیلی سردمان بشود و نه در حرارت هم ذوب شویم. کریستین بوبن مهمترین هنر را، «هنر فاصله» می‌داند:

«ما در زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، همه تنگاتنگِ هم افتاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. فکر می‌کنم هنر اصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، هنر فاصله‌‌‌‌ها باشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. زیاد نزدیک به هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، می‌سوزیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. زیاد دور از هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، یخ می‌زنیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. باید یاد بگیریم جای درست و دقیق را پیدا کنیم و همان جا بمانیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. این یادگیری هم مانند بقیه چیزهایی که واقعا یاد می‌گیریم فقط با تجربه‌‌‌ای دردناک میسر است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. باید قیمتش را بپردازیم تا بفهمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‌‌‌‌‌‌‌.. رنج را دوست ندارم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. هرگز دوست نخواهم داشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. اما باید قبول کنم آموزگار خوبی‌ست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.»(دیوانه‌وار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستین بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مهوش قویمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، انتشارات آشیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)

 

شوپنهاور، سرنوشت ما را به خارپُشت‌هایی شبیه می‌داند که گریز از یخ‌زدگی آنها را به هم نزدیک کرده و خراش تیغ‌هایشان، آنها را از هم دور می‌کند:

«در یک روز سرد زمستانی تعدادی خارپشت کاملاً نزدیک به هم خود را جمع کردند تا از طریق گرمای بدنِ یکدیگر از یخ زدن محافظت شوند. اما خیلی زود متوجه اثر دردناک تیغ‌های یکدیگر شده و از هم فاصله گرفتند. هنگامی که مجدداً به گرمای یکدیگر احتیاج پیدا کردند، دور هم جمع شدند، ولی اثر تیغ‌ها دوباره احساس شد، بنابراین آنها بین دو بدی گرفتار شده بودند. تا اینکه بالاخره فاصله‌ی مناسبی را پیدا کردند که می‌توانستند در بهترین حالت ممکن یکدیگر را تحمل کنند. در نتیجه، نیاز به اجتماع، انسان‌ها را از خلأ و یکنواختی زندگی بیرون برده آن‌ها را به سوی یکدیگر می‌کشاند، اما بسیاری از خصوصیات ناخوشایند و تنفرانگیز آن‌ها را دوباره از هم جدا می‌کند.»(درمان شوپنهاور، دکتر اروین یالوم، ترجمه دکتر حمید طوفانی، انتشارات ترانه)

 

با این‌همه، موضوع به این سادگی‌ها نیست. پیدا کردن فاصله‌ی درست، مثل پیداکردن نقطه‌ی وسط و توصیه‌ به اعتدال و میانه‌روی است. به ظاهر زیبا اما آکنده از ابهام و حتا هیچ. خالی چنان که سهراب می‌گفت: «سبد خالی پند و اندرز

آسیب‌پذیری سرنوشت ماست و هر نزدیک‌شدنی، کم یا زیاد، از آن رو که برهنگی می‌آورد، آسیب هم می‌زند. یا باید پنجره‌ها را بست و هوای تازه‌‌ای راه نداد و به ملالی ولرم، قانع بود؛ یا اگر پنجره را گشودی، نمی‌توانی به بادهای سرد، فرمان ایست بدهی...

ما غالباً با هر نزدیک‌شدنی به همدیگر زخم می‌زنیم و به تعبیر سُهراب «همیشه خراشی روی صورت احساس» هم ایجاد می‌کنیم. خراشی، برای همیشه. ماندگار. کریستین بوبن گفته است:

«ما عمرمان را با نابود کردن کسانی که به آنها نزدیک می‌شویم، سپری می‌کنیم و به نوبه خود نابود می‌شویم.

رستگاری در این است که با حفظ هوشیاری، شادمانی و ملایمت‌مان این نابودی‌‌‌‌ها را پشت سر بگذاریم، رستگاری در این است که اگرچه نابود، اما زنده باشیم، مانند پرنده‌ی شوخی در جنگلی آهکی.»(دیوانه‌وار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مهوش قویمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، انتشارات آشیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)

«کسانی که دوستمان دارند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، از کسانی که از ما متنفرند ترسناک‌ترند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. مقاومت در برابر آن‌‌‌‌ها دشوارتر است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، و من کسی را نمی‌شناسم که بهتر از دوستان بتوانند شما را به انجام کاری هدایت کنند که درست برخلاف میل شماست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‌‌‌‌‌‌‌»(منبع پیشین)

«خداوندا‌‌‌‌‌‌‌‌‌! ما را از شر کسانی که دوستمان دارند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، محفوظ بدار‌‌‌‌‌‌‌‌‌!»(ابله محله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مهوشی قویمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، انتشارات آشیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)