وقتی نوجوان بودم و دلبستهی یک طریقت صوفیانه، با شیخ طریقت- که هیچگاه حضوری ندیدماش- مکاتباتی داشتم. نامههای شیخ را با کسی در میان نمیگذاشتم و جایی پنهان میکردم. خانوادهام با دیدن احوال صوفیانهی من حساس و نگران شده بودند و چه بسا حق هم داشتند.
خواهر و برادری داشتم که علاقهام را به این طریقت، دستاویز شوخی و مزاح میکردند. روزی دیدم که در لابهلای حرفها و خندههایشان تعابیر و واژههایی به کار میبرند که از قضا در نامههای شیخ محبوبم آمده بود. پی بُردم که دزدانه سراغ آن نامهها رفتهاند و حریم شخصی مرا نادیده گرفته.
تجربه دلآزاری بود. اینکه حریمات را نادیده بگیرند. تلخکامم کرد.
وقتی کودک بودم و از شنا در دریا واهمه داشتم، برادر بزرگم از روی مهر و مزاح، میدوید تا مرا بگیرد و علیرغم نگرانیام مرا به شنا در دریا وادارد. من هم به توان هر چه تمام میگریختم. اما این تجربه هم دلآزار بود و سبب شد ترسی همیشگی از دریا داشته باشم.
به گمان من، مهمترین قاعدهی اخلاقی در تعامل با آدمیان این است که آنها را انسان بینگاریم و نه شیء. وقتی حیثیت و هویت انسانی دیگری را محترم بشماریم، به «آگاهی» و «آزادی» او ارج مینهیم.
وقتی به کسی دروغ میگویی، فریبش میدهی، با پنهان کردن حقیقتی به کاری وا میداریاش، در واقع آگاهی انسانی او را نادیده گرفتهای و او را چونان شیئی فاقد آگاهی فرض کردهای. به انسانیت او توهین کردهای.
وقتی اراده آزاد و حق انتخاب دیگری را نادیده میگیری، آزادیاش را هتک و لگدمال کردهای و انسانی که فاقد حق آزادی و انتخاب آزاد است از حیثیت انسانیاش چیز زیادی باقی نمیماند.
گاهی، از من میپرسند که درروابط انسانی، فرق میان عشق و هوس چیست؟ یا چه عشق و دلبستگیای ارزنده و کدامین نازل و مبتذل است؟
معمولا جواب سرراست من این است: هر رابطهای که در آن «آگاهی» و «آزادی» دیگری را محترم داشتهای، رابطهای اصیل و ارزشمند است ور نه، رابطهای «من- آن» است و نه «من – او».
به گمان من تجاوز به عنف، منحصراً در یک رابطهی فرا شرعی محقق نمیشود. حتی مردی که بدون توجه به علاقه و انتخاب همسرش با او نزدیکی میکند و به میل و آمادگی او توجه نمیکند، به او تجاوز کرده است.
به گمان من، وقتی پسری بیتوجه به آزادی و خواست طرف مقابل، و صِرفاً برای دستیابی به مُرادش همیشه جلوی راه معشوقش سبز میشود، به آزادی و حق انتخاب وی حرمت نگذاشته است.
همچنین است وقتی با لاپوشی و کتمان حقیقتی، میخواهیم حضور محبوب را داشته باشیم، به آگاهی او بیتوجهی کردهایم و حیثیت انسانیاش را نادیده گرفتهایم.
هیچ مرد و زنی، هیچ عاشق و معشوقی، به هیچ دلیل و بهانهای حق ندارند حریم یکدیگر را نقض کنند. بدون اذن و اجازه یکدیگر، حریم خصوصی یکدیگر را درنوردند.
رابطهای انسانی و اصیل است که انسان را با انسان بودناش، با آگاهی و آزادیاش بخواهیم.
روزی یکی از دوستان صمیم آغاز کرد به سربه سر گذاشتن و شوخی کردن بیحد. گفتمش دیگر بس است خسته شدم. بارها و به جد تأکید کردم که دیگر طاقتم طاق شده و بهتر است کوتاه بیاید. اما دیدم برای او اصلا خواست و ارادهی من مهم نیست. دوستی را با او به پایان بُردم. در چنین مواقعی میگویند طرف، ظرفیت شوخی ندارد. غافل از اینکه فرد میخواهد «انسانیت» اش که قواماش به آگاهی و آزادی است صدمه نبیند.
دیدهاید گاهی در حلقههای دوستانه، با تبانی قبلی، یکی از رفقا را حسابی دست میاندازند و بعد از اینکه ساعتها با آگاهیاش بازی کردهاند، یک دل سیر میخندند و واقعیت را به او میگویند. اما به چه میخندند؟ به سلاخی کردن شرافت و حیثیت انسانی دوستشان؟ پایمالی حرمت و حریم دیگری و بازیچه گرفتن آگاهی او، جای خنده دارد؟
آری، دوستی و رفاقت و رابطهی عاشقانهی اصیل و ناب آن است که طرفین، آگاهی و آزادی یکدیگر را محترم بشمارند. آگاهی را با راستی و یکرنگی و آزادی را با عدم تحمیل و اکراه و نقض نکردن حریم خصوصی و حق انتخاب.
دریغا که عمدهی روابط خانوادگی، دوستانه و عاشقانه، از این محور اصیل تهی گشتهاند.