عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

خرقه‌ی زهد و جام می...

یک دست به مصحفیم و یک دست به جام

گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام

ماییم در این گنبد ناپخته‌ی خام

نه کافر مطلق نه مسلمان تمام 

(مهستی گنجوی)


کسانی‌ هستند که می‌شود آنها را «مرز‌نشینان» نامید. کسانی که هم اهل «خرقه‌ی زهد»اند و هم از طالبان «جام می»:


خرقه‌ی زُهد و جام می، گرچه نه در خور هم‌اند

اینهمه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

_ حافظ

-

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست

جز این خیال ندارم، خدا گواه من است 

_ حافظ


کسانی که حافظ ‌وار، هم صنم می‌پرستند و هم صمد:


گفتم صنم پرست مشو، با صمد نشین

گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند

گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است

گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند


کسانی که مولانا وار با هفتاد و دوملت احساس یگانگی می‌کنند:


«مولانا سراج الدین قونیوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده، اما با خدمت مولوی خوش نبوده.  پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته است که من با هفتاد و سه مذهب یکی‌ام؛ چون صاحب غرض بود خواست که مولانا را برنجاند و بی‌حرمتی کند.  یکی را از نزدیکان خود که دانشمند بزرگ بود فرستاد که بر سر جمعی از مولانا بپرس که تو چنین گفته‌ای؟  اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان.  آن کس بیامد و بر مولانا سؤال کرد که شما چنین گفته‌اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی‌ام؟! گفت: گفته‌ام. آن کس زبان بگشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد، مولانا بخندید و گفت: با این نیز که تو می‌گویی هم یکی‌ام.  آنکس خجل شده و باز گشت.»(نفحات‌الانس، عبدالرحمن جامی)


و حرف عین القضات همدانی را می‌فهمند:


 «ای دوست! اگر آنچه نصاری در عیسی دیدند تو نیز ببینی، ترسا شوی. و اگر آنچه جهودان در موسی دیدند تو نیز ببینی، جهود شوی؛ بلکه آنچه بُت‌پرستان دیدند در بت‌پرستی، تو نیز ببینی، بت‌پرست شوی. و هفتاد و دو مذهب جمله منازلِ راه خدا آمد.»(خاصیت آینگی،‌گزیده آثار عین‌القضات)


اینها، که ظاهراً مجموعه‌ای از تضادها هستند، در چشمه اهل‌ظاهر یا همان به تعبیر خواجه: ظاهرپرستان، آب و آبرویی ندارند. 


«نه در مسجد گذارندم که رندی

نه در میخانه کین خمّار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

غریبم عاشقم آن ره کدام است؟»

(احمد جام)


این مرزنشینانِ رنگ‌رنگ که در مجلسی حافظانه و در محفلی دُردی‌کشانه حضور می‌یابند، نه از سرِ منفعت‌جویی که ره به نفاق می‌بَرد، بلکه از روی درک ویژه‌ای که از سرشت وجود و حقیقت دارند، چنین‌اند.

اینان در هر مذهبی حقیقتی می‌یابند و از هر جامی، قدحی می‌نوشند. مسلمانی می‌کنند و در عین حال، هم‌داستان با محمود شبستری می‌گویند:


مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت‌پرستی است


شاید مرام این هنوز و همیشه مسافران و از اقلیمی به اقلیم دیگر ره‌پویان را بتوان در این گفته‌ی نغز که صاحب‌اش معلوم نیست نشان داد:

«حقیقت، آینه‌ای بود که از دستان خداوند به زمین افتاد و شکست. پس هر کس تکه‌ای برداشت و خودش را در آن دید و پنداشت حقیقت در دست اوست. حقیقت اما در میان مردمان پخش بود .»


و از آن رو که در دست هر نگرنده‌‌ای تکه‌ای آینه است، در چشم هر انسانی، بهره‌ای از حقیقت می‌توان سراغ گرفت. در هر لبی بوی و رایحه‌ای از آن جان سرمدی است و در هر دلی نشانی:


کدام لب که از آن بوی جان نمی‌آید

کدام دل که در او آن نشان نمی‌آید

_ مولانا


مرزنشینان با فخر الدین عراقی هم‌آوا هستند:


جمله یک چیز است موج و گوهر و دریا ولیک

صورت هریک خلافی در میان انداخته

روی خود بنموده هر دم در هزاران آینه

در هر آیینه رخت دیگر نشان انداخته

آفتابی در هزاران آبگینه تافته

پس به رنگ هریکی تابی عیان انداخته

در همه صورت تویی و نیست خود صورت تو را

وین حقیقت حیرتی در رهروان انداخته

جمله یک نور است، لیکن رنگ‌های مختلف

اختلافی در میان انس و جان انداخته