عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

اصل دین ای بنده، روزن کردن است!

دوزخ است آن خانه کان بی‌روزن است

اصل دین ای بنده، روزن کردن است (مثنوی، دفتر سوم)


گوهره‌ی دین‌داری در تصور من همیشه نوعی تعالی روحی بوده است. اینکه از معبر پنجره‌ی دین چشم‌اندازهای چشم‌نوازی را تماشا بنشینیم که روح‌مان را آبستن احوال خوش می‌کند. مهمترین ارمغان دین به زندگی آدمی گویا به دست دادن روزنه و دریچه‌ای است به سوی بالاها، بلنداها... به سوی چیزی فرای تجارب هر روزینه و ملال‌آور. ره‌یافتن به اقلیمی از جنس حضور و معنا که لمعان جاذبه‌اش تمام نمی‌شود و ارتباطی گمشده و پاک که درخشانی حضورش از فروغ نمی‌افتد. همان چیزی که پدر ادیان، ابراهیم خلیل، پُرسان و جویان، سراغ‌اش را می‌گرفت و می‌گفت: «لا أحب‌ الآفلین»(انعام:76). چیزی را می‌جُست ماندنی و از دست‌نرفتنی که برازنده‌ی محبت و شیدایی باشد. «حضوری» مصون از افول و غروب و زوال و ناپایداری. 

 به گمان من، دینداری اصیل و معنادار آن است که نگاه فرد را بارانی کند و جان‌اش را در چشمه‌ی معنا شستشو دهد. از این نظر همیشه رویکرد و تلقی «معنوی» از دین داشته‌ام و از همین‌رو در میان سه جریان عمده‌ی فرهنگ اسلامی، یعنی «متکلمین»، «فقیهان» و «عارفان»، که سه ضلع فرهنگ دینی را تشکیل می‌دهند، عارفان را حامل «گوهر» دین دانسته و یافته‌ام، چرا که به باور آنان نه چند و چون‌های کلامی و ذهنی و نه اشکال و ظواهر دینی و مناسکی، هیچ‌یک لباب و گوهر دین به شمار نمی‌روند بلکه آنچه «اصل» دین است، آنچنان که مولانا می‌گفت «روزن کردن» و پنجره آفریدن است. یعنی همان موهبت کردن «دیده‌ی جان‌بین» و نردبانی به عالَم بالا. 

دیدن روی تو را دیده‌ی جان‌بین باید

وین‌ کجا مرتبه‌ی چشم جهان‌بین من است

در کنار مواجهه‌ی «معنوی»، خوانش «انسانی» تعالیم دین، رویکرد دیگری است که می‌پسندم و همیشه به آن تمایل داشته‌ام. یعنی رویکردی که در آن «انسان» و حرمت و حریم او در کانون توجه است و شفقت و آشتی‌جویی و مهربانی در عداد فضایل بزرگ دینی قرار می‌گیرد. تلقی و نگرشی که به عنوان «نشان اهل خدا» از سوی حافظ قلمداد شده است:

نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار

که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم

تأسف‌انگیز است که واقعیت عملی بیشینیه‌ی دینداران چیز دیگری است و به گفته‌ی جاناتان سوییفت: «ما انسانها فقط آنقدر دین داریم که باعث انزجار و بیزاری‌مان از یکدیگر شود نه آنقدر که سبب شود یکدیگر را دوست بداریم.»

فارغ از اینکه رویکرد «انسانی» به دین تا چه پایه با ضوابط تفسیری و هرمنوتیکی از مجموعه‌ی متون دینی قابل استنتاج است، برای من تنها سبکی از دینداری قابل دفاع و پذیرش است که به نزدیکی‌ انسان‌ها و پراکندن مهر و آشتی و صلح بینجامد، از همین‌روست که به چشم من، دین بیش از آنکه عاملی هویت‌ساز و تمایز‌بخش باشد، مدرسه‌‌ای مهر گستر و دوستی‌پرور است و جالب این است که در میان سه جریان فرهنگی عمده‌ی جهان اسلام، عارفان به شکل برجسته و چشم‌گیری واجد این رهیافت و چشم‌انداز بوده‌اند. 

مایلم با بیت پرمغزی از سنایی این سخن‌ام را به پایان ببرم:


به‌هرچه از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان

به‌هرچه از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا