مقالات و یادداشتهای صدیق قطبی
مقالات و یادداشتهای صدیق قطبی
«کاش فقط دوستم بودی!
می رفتیم گردو بازی و کیف میکردیم
عشق تنها حماقتی بود که تنهاترمان کرده است.»
(هادی قنبرزاده)
«بر عکس همهی آدمها که فکر میکنن آدم عاشق میشه تا تنهاییاش رو پُر کنه، من فکر میکنم آدما عاشق میشن تا تنهاییشونُ بزرگتر کنن!»(همه میگویند دوستت دارم، وودی آلن)
تنها مرگ است که چارهساز تنهایی است و نه عشق. عشق، تنهایی را جلا میدهد و عریانتر میکند. تجربهی عاشقانه، درک ما را از معنای تنهایی، عمق و وسعت میبخشد.
«از پس تنهایی جز با مرگ بر نمی آییم. این حسی است که باعث میشود انسان عاشق شود و بدین گونه زمان میگذرد... ما زندانی آرزوهای خویشیم... اگر کسی به ما عشق را هدیه نکند، قادر به کشف این تنهایی نیستیم... تنهایی زیباترین هدیهیی است که کسی میتواند نثار ما کند... تنهایی همراه با عشق به ما داده میشود و با عشق اشتباه میشود. تنهایی، دید ما را روشن و زلال میکند. به ما می گوید زندگی ما مثل باد در گذر است.»(نامههای طلایی، کریستین بوبن)
عشق و تنهایی درآمیختگی شگرفی دارند. هم وقتی در کوران تجربهی عاشقانهایم احساس تنهایی میکنیم و هم وقتی از حمّام گرم عشق که نمیشود برای همیشه در آنجا ساکن شد، بیرون میآییم.
وقتی درگیر تجربهی عاشقانهایم حالت و حکایت آن ماهی کوچکی را داریم که یک تنه و بیهیچ یاوری دچار دریای پهناوری شده است و به گفتهی سهراب:
«و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک،
دچار آبیِ دریایِ بیکران باشد.»
هم وقتی از عشق، فارغ میشویم، تنهایی سیاهی به روحمان چنگ میاندازد. متوجه میشویم که در حباب صابونی میدمیدهایم و حباب رؤیاهایمان چه آسان میترکد. تجربهی عمیق تنهایی در رویارویی با افول سوگناک یک عشق.
میبینیم آنکه یارتریناش میدانستیم دیگر گرمای عشقمان در دلش تنوره نمیکشد. میبینیم آنکه میپنداشتیم بودناش سیرابمان میکند و مستغنی از همه چیز، نتوانسته همهی حفرههای روحمان را پُر کند و «هنوز یک تهی تلخ، در هزار زاویهی روح آدمی باقی است.»
«بیکسی واقعی را نخواهی شناخت
بیچشیدن طعم عشق.
راه منتهی به تنهایی بزرگ
از معبر عشق بزرگ میگذرد.»
(خانم بلاگا دیمیتروا)
عشق، تنهایی را نمیزُداید، هویدا میکند.