عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

مایه‌ی عبرت شدن

مولانا در پایان داستان گرگ و روباهی که به اتفاق شیر به شکار می‌روند، می‌گوید روباه پس از دیدن عاقبت گرگ، عبرت گرفت و گونه‌ای عمل کرد که نیک‌فرجامی به دنبال داشت. بعد می‌گوید روباه شروع کرد به شکرگزاری و ابراز امتنان و مسرت که نوبت‌اش بعد از گرگ رسید و او با نظر به عاقبت گرگ، مسیر صلاح را اختیار کرد:

روبه آن دم بر زبان صد شکر راند

که مرا شیر از پی آن گرگ خواند

بعد مولانا می‌گوید ما هم که امت مرحومه و امت محمد هستیم از این باب، شاکریم. شاکریم که امت آخریم و سرنوشت امت‌های پیشین را دیده‌ایم:

پس سپاس او را که ما را در جهان

کرد پیدا از پس پیشینیان

تا شنیدیم آن سیاستهای حق

بر قرون ماضیه اندر سبق

در برخی دعاهای زاهدان آمده که گفته‌اند:

«اللهم إنی أعوذ بک أن أکون عبرةً لأحدٍ مِن خلقک»؛ یعنی: خدایا از این که مایه عبرت دیگران شوم به تو پناه می‌برم.

اما به نظر من، این امتنان و مسرّت و شاکری، خیلی خودخواهانه است. شادیم از اینکه دیگری بدعاقبت شد و مایه‌ی عبرت ما. شادیم از اینکه خوش عاقبتی ما محصول این بود که از مواهب خفیه بهره‌مند بوده‌ایم و به لحاظ زمانی متأخر واقع شده‌ایم و بدسرنوشتی، سهم پیشینیان شده است. خیلی سرور خودخواهانه‌ای است.

گاهی فکر می‌کنم همین که از شوم‌بختی عبرتی شوم مر دیگران را خود کارکردی نکوست. انگار لازمه‌ی توفیق عده‌ای، ناکامی و بدسرنوشتی یک عده‌ای است. بگذارید ما آن بدعاقبتان باشیم که آینه‌ی عبرت دیگران شویم.

دلم می‌خواهد موقعیت آنانی را همدلانه درک کنم که در سرتاسر زندگی‌ام مرا از "مثل" آنان شدن بر حذر داشته‌اند. کسانی که به بی‌ادعایی، همیشه کارکرد آینه‌ی عبرت را داشته‌اند. کسانی که هرگز چشمی به تحسین و تشویق‌شان ندرخشیده و کسی به حال‌شان حسد نبرده و دیگران را به تأسی از آنان ترغیب نکرده است.