عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است...

یکی از عبارات نغز خیام به گمان من این حرف است: فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است...

 

می خوردن و شاد بودن آیین من است / فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است

گفتم به عروس دهر: کابین تو چیست؟ / گفتا: دل خرّم تو کابین من است

گویا خیام به طور کلی از چالش دین و کفر، فراغت داشته است. اینگونه نبوده که ذهن‌اش مدام درگیر باورهای دینی باشد و در موضع ضدیت و مخالفت، گرم‌تاز. انگار به تعبیر ویتگنشتاین که می‌گفت: برخی مسائل حل‌کردنی نیستند، بلکه باید از اساس منحل شوند؛ مسأله‌ی دین و کفر برای خیام چندان محل توجه نبوده است. او خیلی رندانه از کنار این دست مسائل عبور می‌کند. ویتنگشتاین همچنین می‌گوید: «راه حل مسئله‌ای که در زندگی می‌بینی، گونه‌ای زندگی کردن است که امر مسئله‌آمیز را ناپدید می‌سازد.»

در یکی از رباعیات دیگری که منسوب به خیام است می‌خوانیم:

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین

نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین

نه حق؛ نه حقیقت؛ نه شریعت؛ نه یقین

اندر دو جهان که را بود زَهره‌ی این؟

رندی که مورد تحسین و تجلیل خیام است، در مقام فراغت است. نه در کفر است و نه در اسلام، بلکه در سپهری فراتر از این‌دو، دلیرانه و فارغ‌دل، نشسته است. یعنی می‌شود خیام را یک پُست مدرن دانست؟ یک لاأدری‌گرا‌؟ کسی که از یقینی به یقین دیگر نمی‌غلتد بلکه اساساً در موقعیت لا‌أدری‌گری و فارغ‌دلی نسبت به این دست مسائل، به هر آنچه از جنس یقین است ریشخند می‌کند؟ برخی رباعیات منسوب به او، چنین تصویری را تداعی می‌کنند.