عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود

یکی از واژه‌های محبوب‌ام، واژه‌ی حُزن است. موسیقی این واژه خیلی با معنای آن تناسب دارد. در قرآن هم در ترسیم حال یعقوب فراق‌کشیده آمده: وابیضّت عیناه مِن الحُزن.. چشمان‌اش از حُزن، سپید شدند. بار مؤثر موسیقایی و معنایی حُزن را واژه‌هایی نظیر اندوه یا غم ندارند. سهراب از این واژه به نیکی استفاده کرده. ترنمِ موزون حُزن...؛ صداش به شکل حُزن پریشان واقعیت بود؛ چه خون تازه‌ی محزونی... مشتقات حُزن هم خیلی قشنگ‌اند: محزون و یا جمع حُزن: احزان. کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان.... نیِ محزون مگر از تربت فرهاد دمید...

 

یکی دیگر از واژه‌های دلاویز، واژه‌ی نگران است. تداعی‌گر چشم‌به‌راهی مدام است. نگران. حضور این واژه در این بیت حافظ چنان گیرایی‌ای به شعر داده که برای من تکرارهزاران‌باره‌ی آن را همچنان جذاب و دلنشین می‌دارد:

چشم‌ام آن دم که به شوق تو نهد سر به لحد / تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود...

واژه‌ی نگران را خیلی دوست دارم.

واژه‌ی شوق هم عزیز است. دکتر حمیدیان، حاصل 25 سال حافظ‌پژوهی‌اش را در 5 جلد نشر داده با نام: «شرح شوق». جامع‌ترین شرح بر دیوان حافظ است. چقدر ترکیب شرح شوق قشنگ است.

چه ذوق‌آور است واژه‌ی شوق.