عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

مثل گربه کنار شومینه

«ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ.»[دون ژوان، میلان کوندرا]

دوست گرامی‌ای دارم که آمده بود شمال به قصد تفرج و تماشا. کنار رودخانه که رفتیم، مسافرها سفره‌ی ناهار پهن کرده بودند و گرم کار و بار خود بودند که رفیق ما، بی‌هوا هوس آبتنی کرد و با همان لباس‌های رسمی و نامناسب و بی‌‌تشویر و تشویشی از نگاه‌های پرتعجب و فضول مسافران، پرید(یا جهید) در آب. حسابی هم ماهی‌وشانه شنا کرد و دغدغه‌ی هیچ چیز نداشت، نه لباس و حوله‌‌ای که نیاورده‌ بود و نه نگاه‌های جمعیتی که فارغ و آسوده ناهار می‌خوردند. چنان جست و خیز می‌کرد که گویی سالهاست ماهی این آب است. حسابی که سر ذوق آمد و لذت وافی بُرد آمد سراغ من تا به پندار خود مرا هم به آب بیندازد. چرا که دید از جست و خیزهای او هیچ رغبت و کششی در من برای دل به آب زدن پدید نیامده است. غافل از اینکه ما تنها در شعرها و بزم‌ها اهل آب و جویبار و "زیر باران باید رفت" و "رخت‌ها را بکنیم: آب در یک قدمی است"، هستیم. همینکه احساس کردم به سراغم می‌آید به چابکی عجیبی پا به فرار گذاشتم که در همین گیر و دار دستمان خورد به فک مبارک‌اش و تا چند روز، و فکر کنم هنوز هم، از دردی خفیف رنج می‌برد. گریز و واهمه‌ی مرا که دید به خنده و مطایبه می‌گفت مبادا دیگر از آب و صدای پای‌اش و دریا و سهراب سپهری و از این جنس مسائل پیش من حرف بزنی. امروز دستت رو شد. تا آخرین ساعتی که میهمان ما بود این موضوع را مایه‌ی سرگرمی جمع کرده بود که دیگر حرف‌های فلانی را در رابطه با زیبایی جویبار و دلاویزی صدای پای آب باور نکنید که دم خروسش چنان بیرون زده که هزاران سوگند هم به یاری‌اش نمی‌آید. گر چه به مطایبه می‌گفت اما "هزل‌ها جد‌ّ اند پیش عاقلان" و ما هم که گاهی از سر تنوع، به صف عاقلان می‌آییم.

گفتم آخر عزیز من، من اهل بزمم نه رزم. نشنیده‌ای که شاعر طنّاز هم‌استانی ما(اکبر اکسیر) گفته است:

 «شاعران دروغ می گویند

باران اصلا شاعرانه نیست

آنها هی تبلیغ می‌کنند زیر باران برویم

و خود مثل گربه کنار شومینه می‌خوابند

دو هفته است بستری هستم

این باران لعنتی شعرم را آبکی کرده

اگر به شمال می آیید به جای دفتر شعر

چتر و پنکه و پشه‌بند بیاورید

و کمی سوژه برای تابلوهای "اتاق خالی"

اینجا قورباغه هم زنگ می‌زند.»

به طعنه مرا گفت: خوشا آنکه در میدان رزم همان‌اندازه چالاک است که در وقت بزم.