عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

در مراقبه‌ی باغ...

باغ در شب، رنگ دیگری دارد. لبریز از هوشیاری، مراقبه و حشمت. درختان هیأت پیرانی پراحتشام به خود می‌گیرند. غرقه در مراقبه‌ای پُرسکوت و هیبتناک. نمی‌شود طولانی نگریستشان. انگار به اشارتی سرزنشگر تو را به سیر درون و نظر دوختن به شهر دل فرا می‌خوانند. به اینکه تو نیز سر در گریبان تفکر فرو بری و ساعتی در کار و حال خویش درنگ کنی. باغ و ساکنان هماره بیدار او در مراقبه‌ای خاموش، شعر شب را نجوا می‌کنند... درختانِ شب، هر یک راهبی روشنایی یافته‌اند... هر یک بودایی هماره بیدار...

===

بسیاری مواقع، مُرده‌ی آدم ثمربخش‌تر از زنده‌اش است. دست کم کودی می‌شویم مایه‌ی بالیدن سبز درختی یا رُستن شاد جوانه‌ای. این توده‌ی پیچ در پیچ مغز ما که مانند بی‌شمار جاده‌ی سردرگم و در هم لولیده است، اگر خاک گلدانی می‌شد و پای‌بوس گل‌های ناز و معطر، بهتر از این بود که انبار متورم اینهمه افکار فرسوده و فرساینده است، اینهمه خیالات سترون و پریشان و سودازده...

آری، به گمانم سخت ارزنده می‌بود، فرشی از جنس خاک بودن، خرامیدن معصومانه‌ی گلی معطر را...

«تا نیست بشر بودن جز شر بودن،

شادا ز بشر هر چه فراتر بودن:

خالى بودن به بالِ این پروانه؛

یا برگِ گُلى از این صنوبر بودن.»(شعر از: اسماعیل خویی)