(ذوالنون مصری) روزی با اصحاب در کشتی نشسته بودند در رود نیل به تفرج؛ چنانکه عادت اهل مصر بود. کشتی دیگر میآمد و گروهی از اهل طرب در آنجا فساد همی کردند. شاگردان را آن، بزرگ نمود، گفتند: «ایّها الشیخ، دعا کن تا آن جمله را خدای غرق کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود.» ذوالنون بر پای خاست و دستها برداشت و گفت: «بارخدایا، چنانکه این گروه را اندر این جهان عیش خوش دادهای، اندر آن جهان نیز عیش خوششان ده.»[کشفالمحجوب]
ابراهیم اُطروش گوید ببغداد نزدیک معروف کرخی نشسته بودم بدجله قومی جوانان بگذشتند در زورقی و دف همی زدند وشراب همی خوردند وبازی همی کردند، معروف را گفتند نبینی که آشکارا معصیت همی کنند دعا کن بر ایشان، دست برداشت گفت یا رب چنانکه ایشان رادر دنیا شاد کردهای ایشان را در آخرت شادی ده.[رسالهی قشیریه]
(شیخ ابوسعید ابوالخیر) روزی به گورستان حیره میشد. به سر تربت مشایخ رسید. جمعی را دید که در آن موضع خمر میخوردند و چیزی میزدند. صوفیان در اضطراب آمدند و خواستند که احتساب کنند (امر به معروف ونهی از منکر) و ایشان را برنجانند و بزنند. شیخ اجازت نداد. چون شیخ نزدیک ایشان رسید گفت: «خدا همچنین که درین جهان خوش دلتان میدارد در آن جهان خوش دلتان داراد!»[اسرارالتوحید، محمدبن منور]