مدتی
است خوابگاههای ابدی را نام نهادهاند: آرامستان. چه نام گوارایی. از بس
این آرامش خواستنی و مطبوع است که دل آدم با خواندن نامش حتا هوای
آرامستانهای همیشه میکند. انگار جز خاک، خاک پذیرنده، آسیمهسریها و
پریشانخاطریهای آدمی را دارویی نیست. در قرآن آمده است: (منها خلقناکم
وفیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارة أخرى)[طه:55]؛ «از آن [خاک] شما را
آفریدهایم، و به آن بازتان میگردانیم، و بار دیگر از آن بیرونتان
میآوریم.»
===
یکی
از تمناهای ناممکن که حسرتش همیشه آدم را تلخکام میکند، تمنای معصوم
بودن است. آدم همیشه ته دلش دوست دارد معصوم باشد. معصوم مثل گلهای
شمعدانی. اغلب در همهمهی زندگی ماشینی این تمنا را از یاد میبریم، اما هر
بار که با گلهای معصوم و نجیب همنشینی میکنیم، دست پرخواهش این تمنا،
دانهی حسرت در دل مینشاند.
سهراب میگفت: در حضور شمعدانیها شقاوت آب خواهد شد.