مقالات و یادداشتهای صدیق قطبی
مقالات و یادداشتهای صدیق قطبی
بعضی
شعرها دقیقاً مثل نسیماند. مثل گوارایی یک شربت خنکاند. مثل لبخنداند.
وقتی میخوانی ته دلت یک نقطهی روشن و گرم حس میکنی. نقطهای که با
خواندن این شعرها هی بزرگ و بزرگتر میشود. بعضی شعرها بهتریناند. حرف
ندارند. بعضی شعرها را باید حفظ کرد. یا باید جایی نوشت و همیشه کنار خود
داشت. گاهی زیر بالش خواب هم گذاشت و قبل از خوابیدن زمزمه کرد. بعضی شعرها
بالینیاند. نقش طبیب و درمانگر را دارند. طعم و مزه و عُمقشان تمام
نمیشود. بعضی شعرها غبطهانگیزاند. آدم را یاد سبکباریهای سرخوشانهی
کودکی میاندازند. حس و حال تاببازیهای رها و خوش کودکیها را دارند. این
شعرها، شعرهای مارگوت بیکل هستند. و عجیب که هرگز، هیچ شاعری، این حسهای ناب و قشنگ را به اندازهی مارگوت بیکل برای من خلق نکرده است. نمیدانم زنده است یا نه. اما میدانم اگر گذرم روزی روزگاری به آلمان بیفتد، که نمیافتد، حتماً میروم دیدنش، نه برای لوس کردن خودم، بلکه فقط برای اینکه بگویم: ممنونم. خیلی ممنون.