عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

رشته‌ی پیوند

کنستانسیا می‌گفت: "یه مدتی که می‌گذرد و آدم زندگی خودش ته می‌کشد فقط به وساطت زندگی دیگران زندگی می‌کند." گاهی با خودم فکر می‌کنم اگر دلمشغله‌ی انجام وظایفم در قبال دیگرانی که در رابطه با آنان مسؤولم نبود، چه رشته‌های دیگری مرا به این زندگی پایبند می‌کرد؟ و معمولا پاسخی که بی‌درنگ فراذهنم می‌آید سه حرف بیشتر ندارد: هیچ. نگاهی طعن‌آمیز به دستهای خالی‌ام می‌کنم و با تلخ‌خندی معنادار به دورترین نقطه‌ای که یارای نگریستنم است خیره می‌شوم. همین.

+

به نظرم می‌رسد یکی از مُهیب‌ترین مسأله‌ها این است که فرد از خود بپرسد آیا زندگی‌اش ارزش زیستن دارد؟ آیا زیستن‌اش تنها به واسطه‌ی بودن دیگران و تعهدی که فرد برای همراهی‌شان دارد و بیمی که رنج حاصل  از نبودنش، در احوالشان می‌نهد، قوام گرفته است؟ یا نه، حتی اگر آن دیگران نباشند، حتی اگر تعهد به همراهی و مراقبت از کسانی هم نباشد، باز هم، زیستن، فی حد ذاته، مطلوبیت و ارزندگی دارد؟ در وضعیت نخست اگر افرادی که مراقبت و انجام وظیفه در قبال‌شان ضامن تداوم زندگی فرد است، به هر علتی دیگر نباشند(مثلا وفات کنند) آنگاه، انگار، دیگر، انرژی لازم برای زیستن در فرد به پایان می‌رسد. انگار، اینکه، زیستن من وابسته و آویزان به تعهدی باشد که نسبت به دیگران دارم، نمی‌تواند ارزندگی و مطلوبیت زیستن را تضمین کند.