عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

به دیدار دریا

من، اغلب، زندگی را دوست داشته‌ام. همیشه کوشیده‌ام مروج این نگاه باشم که آگاهی از مرگ باید به اغتنام زندگی بینجامد. همیشه به خودم و دیگران سفارش کرده‌ام که همین جرعه‌ی کوتاه زندگی را سرمست سر بکشیم و سرنوشت خود را شورمند در آغوش بگیریم و به زندگی در نهایت تمنا و طراوت «آری» بگوییم

اما نمی‌دانم چرا وقتی به دیدار دریا می‌روم، حسی وارونه دارم. تمنایی عجیب به مرگ خودخواسته. وسوسه‌ای گاه مقاومت‌ناپذیر به در آغوش کشیدن مرگ...

انگار امواج دریا که به ساحل می‌آیند ولوله‌ای جنون‌آمیز در من می‌شورانند... و وقتی به دریا باز می‌گردند صلایی پرجذبه و کرشمه سر می‌دهند که همراهشان بروم... که شجاع و عزتمند، با آگاهی و انتخاب خود، بر اینهمه خطوط ناتمام زندگی‌ام نقطه‌ی پایان بگذارم. بر اینهمه تکاپوهای رمق‌گیر و گاه کسالت‌بار... بر اینهمه صفحات نوشته و ننوشته.... می‌دانید؟ حس خوبی است... اینکه خودت به استقبال بروی. اینکه منتظر نمانی تا این برنده‌ی همیشگی، غافلگیرت کند. 

البته این حس، یک وسوسه‌ی نافرجام و بی‌انجام است... هر چه هست، دریا، برای من، همیشه وسوسه‌انگیز بوده است...

خروش موج با من می‌کند نجوا...

که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت