عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

تنها وقتی که می‌نویسم می‌توانم صدای زندگی را بشنوم.


آنانی را که احساس می‌کنند در این دنیا گم‌شده‌اند دوست دارم. آنها جانانه‌تر دست یکدیگر را می‌فشارند.


نخستین گروهی که به مسیح بر بالای صلیب ایمان آوردند پرندگان بودند. احتمالا شدت درد امان نداد که نگاهشان کند.


سخت‌ترین و در عین حال عاشقانه‌ترین کار این است: در جهنمی که هستی چیزی برای شگفت‌زده شدن، برای لبخند زدن و برای ذوق‌کردن پیدا کنی.


شب چقدر شبیه چشم خداست. بسته و مهربان.


می‌ترسم از روزی که چشم‌هایش را از یاد بُرده باشم. طعم لبخند و رنگ نگریستن‌ او را.


یا مرگ یا زندگی. این دوگانه تخفیف ندارند. خیلی ایدئولوژیک‌ند. کاش راه‌های میانه‌ای بود. شش ماه زندگی سه ماه مرگ و باز شش ماه و سه ماه.