عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

مشغول مُردنت بودی!

یکی گفت: «فلان جان می‌کَنَد.» [حسن بصری] گفت: «چنین مگوی، که وی هفتاد سال بود که جان می‌کَند اکنون از جان کَندن باز خواهد رَست تا کجا خواهد رسید.»(تذکرة‌الاولیاء، عطار)


این سخن حسن بصری چقدر خوب و نغز است. ما به موازات اشتغال به کارها و علائق خود، یک مشغولیت تمام وقت دیگر هم داریم: مُردن. تمام لحظه‌های زیستن ما آکنده از مرگ است. 


نظیر این، سخن درخشان و یگانه‌ای از علی بن ابی‌طالب نقل شده است:  «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أجَلِهِ»(تُحف العقول)؛ یعنی نَفَس‌های آدمی گام‌های او به جانب مرگند.


هر نَفَس ما علاوه بر اینکه نشان زندگی است و به تعبیر سعدی شایسته‌ی شکر و امتنان، گامی به سوی مرگ هم هست. 


سهراب سپهری از درهم‌تنیدگی مرگ و زندگی می‌گوید. از حضور قاطع مرگ در همه‌ی آنات ما. می‌گوید مرگ در ذهنِ اقاقی جاری است، با خوشه‌ی انگوری که به دهان می‌بریم، به درون ما می‌خزد و در حنجره‌ی پرنده‌ی سُرخ‌گلو مشغول ترانه‌خوانی است:


«مرگ در ذهن اقاقی جاریست

مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ گلو می‌خواند»

(صدای پای آب) 


گاهی می‌شود در پاسخ به اینکه مشغول چه هستی، گفت: مشغول مُردنم!


«مشغول مردن‌ات بودی.

و هیچ چیز جلودارت نبود.

نه نفس کشیدن‌ات. نه زندگی‌ات.

نه زندگی‌ای که می‌خواستی.

نه زندگی‌ای که داشتی.

هیچ چیز جلودارت نبود.» 

(مارک استرند، ترجمه محمدرضا فرزاد)