عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

گاهی فکر می‌کنم نباید حقیقت را خیلی جدی بگیرم. جدی گرفتن حقیقت، دست‌ِکم اگر بی‌وقفه باشد ستوه‌آور است. تاب و توان‌سوز است. شاید حقیقت بیشتر از هرچیز شبیه یک شوخی است. انگار فقط ادبیات وجود دارد. ادبیات است که جدی است. ادبیات است که روایت می‌کند. روایت می‌کند چرا که نمی‌داند آن‌سوی پرده چیست. و شاید همان بهتر که نمی‌داند. شاید به گفته‌ی خیام، پرده وقتی کنار می‌رود که دیگر نه من هستم و نه تو. چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من...


شاید فقط یک حقیقت است که جدی است و بیشتر از هرچیز برای ما حتمی است. بار روایت این حقیقت بیش از همه بر دوش ادبیات است. آن حقیقت فوق جدی این است: من خواهم مُرد. تو خواهی مُرد. کسانی که دوستم دارند می‌میرند. کسانی که دوستت دارند می‌میرند. کسانی که دوستشان دارم می‌میرند. کسانی که دوستشان داری می‌میرند.


آری، این حقیقت نه تنها شوخی‌ نیست بلکه فوق جدی است. برای نیل به این حقیقت نیازی به اتخاذ موضعی فلسفی نداریم. 


این حقیقت نتائجی جدی به دنبال دارد: من تنها هستم. تو تنها هستی. آنها که دوستشان دارم تنهایند. آنها که دوستشان داری تنهایند.


حالا با این زندگی که در محاصره حقیقتی چنین فوق جدی است چه باید کرد؟


تنها باید شعر نوشت. آواز خواند. بی‌حساب بوسید. بی‌حساب نوازش کرد. بی‌حساب خاموش ماند.

گاهی اگر رمقی بود پای افشاند. سر افشاند. دست افشاند. پای و سر‌ و دست افشاند. دل افشاند. افشاندن آموخت. دل افشاندن آموخت.


تنها می‌توان با دلی آشنا و گشوده در گوش هم نجوا کرد:

"بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است"


گاهی، شوخی گرفتنِ حقیقت، شفاست. گاهی برای آنکه خوب بنویسیم لازم است کمتر بدانیم. کمتر تصور کنیم که می‌دانیم.


شاهرخ مسکوب می‌گفت: 

«اساساً من فکر می‌کنم نوشتن رفتن در تاریکی است. کشف ندانسته‌هاست، نه به معنیِ دانستن، [بلکه]... آگاه شدن به ندانستن‌ها... شما هیچ نویسنده‌ی بزرگی را پیدا نمی‌کنید که به شما بگوید که من این را کشف کردم، دانستم و این حقیقت است. به محض اینکه گفت حقیقت است، آن حقیقت بَدَل به ایدئولوژی می‌شود و به مفت نمی‌ارزد. راندن در شب تاریک است چیز نوشتن. شما همه‌اش در ابهام راه می‌روید. مثل کار کریستوف کلمب است. می‌رود برای اینکه از شرق سر در بیاورد، شرق را بشناسد، یک جای دیگری را پیدا می‌کند. و من شخصاً هر چیزی که نوشتم، از یک جایی شروع کردم، از یک جای دیگری سردرآوردم.»