مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
(بابا طاهر عریان)
در قرآن آمده است که «زمینِ خدا فراخ است»(وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ: زمر/۱۰؛ نساء/۹۷). معنای این سخن با نظر به سیاق و بافت آن چنین است: اگر گوشهای از زمین برای ایمان شما مناسب نبود، آنجا را ترک کنید و به گوشهی دیگری هجرت کنید. عذر مقبولی نیست که بگویید جهان بر ما تنگ آمده بود و امکان ایمان نداشتیم. زمین خدا وسیع و فراخ است و این وسعت و فراخی به شما امکان میدهد تا اگر در محیط نامناسبی قرار دارید، آنجا را به مقصد قلمروِ مناسبی ترک کنید.
مولانا اما معنای رمزی و عارفانهای از این سخن استشمام میکند. میگوید مراد از زمین خدا، زمینی نیست که زیر پای ماست. منظور از زمین خدا، اقلیم معنوی خداوند است. عرصهای است که اولیای حق به جانب آن رفتهاند و وسعت بیپایانی است که سالک معنا رو به آن سو دارد:
آنک «ارض الله واسع» گفتهاند
عرصهای دان انبیا را بس بلند
(مثنوی، دفتر اول)
مولانا میگوید وضعیت ما در این دنیا، مانند وضعیت جنین است. باید جنبشی بکنیم تا از جهانِ مادی که همچون رَحِم است فراتر رویم و قدم به عرصهی واسع بگذاریم. به جهانِ فراخ:
اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواس نوربین
وز جهان چون رَحِم بیرون روی
از زمین در عرصهی واسع شوی
آنک «ارضُ الله واسع» گفتهاند
عرصهای دان انبیا را بس بلند
دل نگردد تنگ زان عرصهی فراخ
نخل تر آنجا نگردد خشک شاخ
(مثنوی، دفتر اول)
در جهان فراخ که قلمرو معنوی خداست، دل احساس تنگنا نمیکند و درخت جان از کمبود هوا و آب، نمیخشکد.
میگوید وسعت و فراخی قلمرو خداوند دلالت بر این دارد که درختها و خوشههای بسیار در آن میرویند و برای رویش بذر جان یا گشایش بالهای روح هیچ تنگنایی نیست:
گر نروید خوشه از روضات هو
پس چه واسع باشد «ارض الله» بگو
(مثنوی، دفتر چهارم)
«زمینِ خدا فراخ است» برای مولانا اشارتی است به بالاتر خرامیدن، به سهمهای ناچیز و اندک قانع نشدن و به قلمروهای فراختری روی آوردن:
لیک با این جمله بالاتر خَرام
چونک «ارض الله واسع» بود و رام
(مثنوی، دفتر ششم)
در بینش عارفانه، هستی بسیار پهناور است. شمس میگفت: «عالَم حق فراخنایی است، بسطی بیپایان عظیم». قرآن میگوید آنان که از خدا روی میگردانند زندگی تنگی را تجربه میکنند: «و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ خواهد داشت»(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا: طه/۱۲۴) و در وصف حال سه تن از صحابه پیامبر اسلام که سرگرم دنیا شدند و از امتثال امر پیامبر سرپیچاندند آمده است: «زمین با همه فراخیاش بر آنان تنگ گردید و از خود به تنگ آمدند»(حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ: توبه/۱۱۸). آن سه صحابی وقتی به خطا و کوتاهی خود واقف شدند جهان را بسیار تنگ یافتند و حتی در جان خود هم احساس تنگنا کردند. انگار دریافتند که در اثر خطا، پرندهی روحشان از وسعت و فراخی اقلیم خدا دور افتاده است.
در تلقی عارفان، ساحت معنوی جهان بیاندازه فراخ و پهناور است و تنها در این قلمرو است که پرندهی جان ما احساس تنگنا نمیکند. تنها با زندگی در قلب خداست که از تجربهی تنگنا آزاد میشویم.