بعضی کلید و گشایندهی خیر و نیکی هستند و قفل و مانعِ شر و بدی. پیامبر میگوید خوشا احوال آنان که کلیدهای خیرند و بدا حال آنان که کلیددارِ شرّند.
«إِنَّ مِنَ النَّاسِ نَاسًا مَفَاتِیحَ لِلْخَیْرِ مَغَالِیقَ لِلشَّرِّ، وَإِنَّ مِنَ النَّاسِ نَاسًا مَفَاتِیحَ لِلشَّرِّ مَغَالِیقَ لِلْخَیْرِ، فَطُوبَى لِمَنْ کَانَ مَفَاتِیحُ الْخَیْرِ عَلَى یَدَیْهِ، وَوَیْلٌ لِمَنْ جُعِلَ مَفَاتِیحُ الشَّرِّ عَلَى یَدَیْهِ»(ابنماجه و بیهقی)
یعنی: برخی از مردم کلیدهای خیرند و قفلهای شرّ و دستهای نیز کلیدهای شرّند و قفلهای خیر. خوشا و فرّخا حال کسی که کلیدهای خیر در دست دارد و وای به حال آنکه کلیدهای شرّ در دستان اوست.
«خَیْرُکُمْ مَنْ یُرْجَى خَیْرُهُ وَیُؤْمَنُ شَرُّهُ وَشَرُّکُمْ مَنْ لاَ یُرْجَى خَیْرُهُ وَلاَ یُؤْمَنُ شَرُّهُ»(ترمذی و ابنحبان)
یعنی: بهترین شما کسی است که به خیرش امید میرود و از شرّ و آسیبش در امانند و بدترینتان کسی است که امیدی به خیرش نیست و از شرّ و آسیبش نمیتوان ایمن بود.
عارفان وقتی کسی را میدیدند که در حین ارتکاب گناه، شادی میکند، به جای آنکه بددلانه آرزوی سلب آن شادی را کنند، بهدعا میخواستند شادیای نصیباش شود که ملازم گناه نباشد. زوال آن شادی را نمیخواستند، بلکه شادی متعالیتر و ماندگارتری برایش آرزو میکردند:
[ذوالنون مصری] روزی با اصحاب در کشتی نشسته بودند در رود نیل به تفرج؛ چنانکه عادت اهل مصر بود. کشتی دیگر میآمد و گروهی از اهل طرب در آنجا فساد همی کردند. شاگردان را آن، بزرگ نمود، گفتند: «ایّها الشیخ، دعا کن تا آن جمله را خدای غرق کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود.» ذوالنون بر پای خاست و دستها برداشت و گفت: «بارخدایا، چنانکه این گروه را اندر این جهان عیش خوش دادهای، اندر آن جهان نیز عیش خوششان ده.»(به نقل از: کشفالمحجوب. این حکایت را در کتابهای دیگر به معروف کرخی و ابوسعید ابوالخیر هم نسبت دادهاند.)
برخی چنانند که باید به آنها گفت: «مرا به خیر تو امّید نیست، شر مَرَسان»، بعضی هم چنانند که در هر موقعیت و حادثهای میتوان دل خوش کرد به خیرخواهی و نیکطبعیشان و آسوده و ایمن بود از اینکه آسیب و گزندی آشکارا یا نهانی، به تو برسانند.