حقیقت، شبیه باران است.
میشود تماشایش کرد یا در شکوهش شناور شد.
میشود چتر را بست و از نردبانِ ترِ آن بالا رفت.
میشود برایش شعر گفت یا با او همآواز شد.
اما باران را نمیشود بستهبندی کرد. برچسب زد. به کسی فروخت.
مهارشدنی نیست، نمیشود مالک شد، زنجیر کرد و با خود به خانه آورد.
باران برای تماشاست و حیرت. برای شکار طراوت.
باران، شکارشدنی نیست.
حقیقت، باران است.