عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

انبیا در پیِ مداوای چه دردی بودند؟

مولانا می‌گوید پیامبری، نوعی طبابت است و پیامبران، طبیبانند. طبیب و مداواگرِ فعل و قول ما. طبیبانی که «شاگردان حق»‌اند و الهام گرفته از «پرتو نور جلال» خدا.
اما آن بیماری معنوی و باطنی که پیامبران در پیِ مداوای آنند کدام است؟ مولانا می‌گوید آن بیماری، بیماریِ «عادت» است. البته مولانا از تعبیرِ «عادت» استفاده نمی‌کند، اما آنچه از حالات و آثار این بیماری برمی‌شمارد بر بیماری «عادت» صِدق می‌کند. می‌شود به جای «عادت» از تعبیرِ «خواب‌رفتگی»، «غفلت» و «عدم حضور» هم استفاده کرد. 
بنگریم مولانا این علّت و بیماری را چگونه توصیف می‌کند:

انبیا گفتند در دل علتی است
که از آن در حق‌شناسی آفتی است

علت، یعنی بیماری. انبیا می‌گویند مبتلا به بیماری‌ای شده‌ای که مانع حق‌شناسی تو شده است. این بیماری چه آثاری دارد:

نعمت از وی جملگی علِت شود
طعمه در بیمار کِی قوت شود
چند خوش پیش تو آمد ای مُصر
جمله ناخوش گشت و صاف او کدر
تو عدو این خوشی‌ها آمدی
گشت ناخوش هر چه بر وی کف زدی
هر که اوشد آشنا و یار تو
شد حقیر و خوار در دیدار تو
هر که او بیگانه باشد با تو هم
پیش تو او بس مه‌است و محترم
هر خوشی کاید به تو ناخوش شود
آب حیوان گر رسد آتش شود
بس عزیزی که بناز اشکار شد
چون شکارت شد بر تو خوار شد
از سُمومِ نَفس چون با علتی
هر چه گیری تو مرض را آلتی

می‌گوید حالتی در درون توست و از زهری رنجوری که به هر چه دست بزنی، در چشمت ملال‌آور و کهنه می‌شود. آنچه از تو دور و بیگانه است در نگاهت عزیز و خواستنی است و آنچه به تو نزدیک می‌شود، رنگ می‌بازد و کهنه می‌شود.

ور بگیری نکته‌ِ بکری لطیف
بعد درکت گشت بی‌ذوق و کثیف
که من این را بس شنیدم کهنه شد
چیز دیگر گو به جز آن ای عَضُد
چیز دیگر تازه و نو گفته گیر
باز فردا زان شوی سیر و نفیر

در باب دانستنی‌ها نیز به همین شیوه‌ای. نکته‌ای می‌شوی که بسیار بکر و لطیف است، اما همین که به ادراک تو درآمد، لطافت و ذوق خود را از دست می‌دهد. می‌گویی از آ‌ن حرف‌هاست که خیلی شنیده‌ام و دیگر کهنه شده است. پیِ سخنِ تازه‌ای می‌روی، و باز فردا از آن نیز سیر و گریزان می‌شوی. 
بیماری این است که تازگی و سرشاری چیزها را درنمی‌یابی. به جای غوطه خوردن، سرسری عُبور می‌کنی. راه چاره مداوای بیماری است:

دفع علت کن چو علت خو شود
هرحدیثی کهنه پیشت نو شود
(مثنوی / دفتر سوم)

بیماری‌ات که علاج شود، هر آنچه قبلا در چشمان تو بی‌ذوق، کهنه و تمام‌شده بود، تازگی و سرشاری خود را باز خواهد یافت.
بیماری بدپیامدی که مولانا توصیف می‌کند و می‌گوید علتِ اصلیِ تلخ‌کامی و کهنه‌بینی ماست «عادت» است. عادت، چیزی جز خواب‌رفتگی و عدم حضور نیست. می‌گوید پیامبران برای مداوای این بیماری آمده‌اند. بیماری غفلت و خواب‌رفتگی.
پیامبران نه در پیِ ارائه‌ی اعتقادنامه‌اند و نه آیین‌نامه‌. آنها با نَفَس گرم و صدای‌ منورشان، با داستان‌هایی که برای ما می‌گویند، می‌خواهند ما را از آفتِ «عادت» و غفلت برهانند. «ذکر» که نام دیگر قرآن است و مأموریت پیامبر(إنما أنت مذکّر) یعنی همین. درمانِ غفلت و عادت.