عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

هشتم فروردین یک هزار و سیصد و نود هفت

مهِ شکننده‌ای که بی‌شباهت به سکوتی لبالب از حیرت نبود، تمام حجم صبح امروز را گرفته بود. امروز یعنی هشتم فروردین یک هزار و سیصد و نود هفت. 

پاک بود و نزیه و نازک. و بسیار محتاط که مزاحم آوازهای گنجشکان شنگ نباشد. صبح و شاخه‌ها و پرنده‌ها و رؤیاهای سرگردان کوچه‌ها را در آغوشی نمناک گرفته بود، اما فشار بازوها نرم‌تر از آن بود که از ازدحام پریشان آوازها چیزی کم کند. مه بود و جیک جیک گنجشکان بود و صبح بود. مه بود و جوانه‌های خیال بود و صبح بود. و این اتفاق نادر، بی‌سابقه و غیرقابل تکرار را هیچ یک از خبرگزاری‌های داخلی و خارجی انعکاس ندادند. اساساً خبرها نمی‌توانند شکوه واحه‌‌ای مه‌آلود را منعکس کنند. خبرها یا عریانی خیرگی‌آور ظهر تابستان را جار می‌زنند یا خاموشی مطلقِ شب‌های برف و زمستان را. خبرگزاری‌ها تمایلی به مناطق مه‌گرفته‌ی زمان ندارند؛ به اقلیم‌های گنجشک‌زده‌ی مه‌آلود که هیچ حرف کهنه‌ای را تاب نمی‌آورند و هیچ نگاه ناشسته‌ای را راه نمی‌دهند. 

صبح بود و تَرَک‌های زمان بود و تکه‌های آواز بود و مِه. و گنجشکانی که زیر ملحفه‌ی مه پنهان بودند، اما شوریدگی گلوهای عاشق‌شان را نمی‌توانستند پنهان کنند. مه زیباست. صبح زیباست. زیباتر اما: آوازهایی که تن به پنهانی نمی‌دهند...